به وبلاگ "دنیای انواع کتاب" خوش آمدید
در این وب انواع کتاب برای بهتر شدن کیفیت زندگی و رشد فکری و یاد گرفتن مهارت زندگی و تغییرات در خود .... ساخته شده و هر روز به روز رسانی می شود (انشالله)...
***اگه خواستید عضو بشید و پست بزارید (سمت راست) در قسمت اطلاعات کاربری، امکانات عضویت و ارسال پست رایگان در این وب وجود دارد یا بگید نویسنده تون کنم
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دنیای انواع کتاب http://aktivbooks.loxblog.com/ و آدرس aktivbooks.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
ما آدم ها مفصل، ماهیچه، قلب، ریه، شش و حس تعادل داریم. زمانی که این اعضاء کنار هم قرار بگیرند و کار خود را درست انجام دهند، ما نیز فعالیت های خود را به درستی انجام دهیم. این شروع فعالیت به حفظ سلامتی مان کمک می کند. فعالیت ثابت و منظم، خصوصاً برای افرادی که می خواهند کاهش وزن پیدا کنند، بسیار مفید و کارساز است. چرا که این فعالیت ها کمک می کند تا سوخت و ساز بدن بالا رود و این امر برای سوزاندن چربی های بدن بسیار مفید و لازم است.
«شما نیاز به انجام چه کارهایی دارید؟»
به شما پیشنهاد می کنم که در هفته 2 الی 3 جلسه فعالیت بدنی داشته باشید و در هر جلسه حداقل 20 تا 30 دقیقه حرکات نرمشی انجام دهید تا ضربان قلب شما بالا بماند. مسلماً فعالیت بیشتر برای بدن تان مفید خواهد بود خصوصاً زمانی که می خواهید وزن کم کنید. چرا که شما برای سوزاندن چربی نیاز به اکسیژن دارید. بهترین روشی که باعث افزایش میزان اکسیژن مصرفی در بدن شما می شود، فعالیت های بدنی مداوم است. این امر باعث بالا رفتن فعالیتهای قلب و در نهایت باعث بالا رفتن اکسیژن می شود. همچنین این امر با یک سری ورزش های هوازی صورت می گیرد. این ورزش ها شامل شنا، دو آهسته، دوچرخه سواری، پیاده روی، حرکات ایبروبیک، حرکات آبی، رقص، تنیس، اسکواش و حتی ورزش های هوازی است. در واقع هر کاری که باعث تحرک شما می شود انجام دهید. این امر میزان تنفس و همچنین تعریق در بدن شما را افزایش می دهد. این خیلی خوب است که ورزش های متنوعی را انجام دهید تا ببینید کدام یک از این ورزش ها لذت بیشتری را به شما می دهد و کدام یک با شرایط زندگی شما سازگارتر است. ورزش های استقامتی از جمله ورزش هایی است که به شما پیشنهاد می کنم. این نوع ورزش ها برای تقویت ماهیچه ها بسیار مفید و کارساز است. در واقع این ورزش های سخت و استقامتی معمولاً برای پهلوانان، ورزشکاران و بدن سازان مورد استفاده قرار می گیرد. اما انجام این ورزش ها برای مبتدیانی مثل ما ناخوشایند است و بر روی ستون مهره ها و حالات بدن ما تأثیر می گذارد و متابولیسم بدن را بالا می برد و در ضمن خطر ابتلا به پوکی استخوان را در زنان کاهش می دهد. گروهی معتقدند زمانی که شروع به انجام چنین ورزش هایی می کنند اعتماد به نفس آنها بالا می رود. اگر مطمئن نیستید که حرکتی را که انجام می دهید کارساز هست یا خیر، می توانید یک یا چند جلسه با یک مربی خصوصی به انجام این ورزش ها بپردازید، کسی که بتواند این حرکات را به طور صحیح به شما آموزش دهد. نیازی نیست که پول زیادی خرج کنید. (در واقع اگر جزء گروه ژیمناستیک باشید، تمام چیزهایی را که به آن توصیه شده است را به صورت رایگان دریافت می کنید.) در ضمن نیازی به استخدام مربی برای یک دوره ی طولانی مدت هم نیست. اگر به مربی های آموزشی توضیح دهید که می خواهید این ورزش ها را بدون نیاز به مربی انجام دهید، آنها خوشحال خواهند شد که به شما کمک کنند.
«عذر و بهانه نیاورید»
کسانی که فرصتی را برای ورزش کردن پیدا نمی کند، زمانی را برای مریض و بیمار شدن پیدا خواهند کرد. یکی از عواملی که ورزش شما را به تعویق می اندازد، این است که بدن تان خیلی روی فُرم نیست.
اگر به طور منظم ورزش کنید، از اینکه چقدر سریع بدن شما روی فرم خواهد آمد، تعجب خواهید کرد. در نتیجه شاید در ابتدا کمی دچار ناامیدی شوید و زحمت زیادی را متحمل شوید. اما فقط به هدفی که از انجام این ورزش ها در شروع کتاب داشتیم فکر کنید. زمانی که انجام ورزش ها به صورت یک عادت مداوم در زندگی تان در آید، دیگر حس نامتناسب بودن بدن به سراغ شما نخواهد آمد.
فقط یک چیز را به خاطر بسپارید، و آن اینکه خودتان را تشویق کنید تا به ورزش کردن ادامه دهید. به هیچ وجه بهانه تراشی نکنید. رایج ترین بهانه ای که آورده می شود جمله ی «من وقت ندارم» است اما حقیقت این است که اگر از ورزش کردن لذت ببرید حتماً زمانی را برای انجام آن پیدا خواهید کرد، همان طور که برای مواقع دیگر زندگی تان که شادی را به شما هدیه می دهند وقت می گذارید.
کار من این است که به شما کمک کنم تا فعالیت هایی که لذت واقعی را به زندگی شما هدیه می کند درک کنید و بیابید.
«انگیزه پیدا کنید»
اکثر ما تصور می کنیم که ورزش فعالیتی سخت و طاقت فرسا است که باید آن را برای مدت طولانی در باشگاه انجام دهیم. اما در واقع راههای وجود دارد که طی کردن این مسیر را برای شما راحت تر می کند و باعث می شود که شما به انجام این ورزش ها ادامه دهید. چرا نه:
- سعی کنید مکانی که برای دیدار دوستان خود اختصاص می دهید در پارک یا در باشگاه باشد. حتی شما می توانید این کار را هر هفته انجام دهید.
- به فرزند یا فرزندان خود قول دهید که با آنها بازی های پر هیجان انجام می دهید، زیرا به محض آنکه بچه ها این قول را از شما گرفتند مجبور می شوید آن را انجام دهید، آنه به شما این اجازه را نمی دهد تا از حرف خود بر گردید.
-برای پیشرفت به باشگاه بروید.
- ورزش تان را با دید و بازدید دوستان خود ترکیب کنید. چرا به جای آنکه دوستان را برای خوردن یک نوشیدنی یا قهوه و یا تکه شکلات دعوت کنید آنها را به یک بازی اسکواش و یا یک پیاده روی در پارک دعوت نمی کنید؟!
- سعی کنید ورزش ها را به صورت گروهی انجام دهید. چرا که یک بُعد جدیدی به برنامه های منظم روزانه ی شما خواهد داد. همانند ورزش هایی که با توپ صورت می گیرد و یا حتی حرکات موزون دسته جمعی.
-با مؤسسات خیریه همکاری کنید. مسابقات گروهی همانند دو 5 کیلومتر یا مسابقات دوچرخه سواری برای این مؤسسات طراحی کنید و در برنامه های آموزش که در این مؤسسات اجرا می شود شرکت کنید.
- بر روی آرزوها و اهدافی که تمایل دارید بعد از اتمام این ورزش ها به آنها برسید تمرکز کنید. این احساسات و دل مشغولی را زمانی که مشغول ورزش های سخت هستید در درون خود پرورش دهید. چرا که وجود این احساسات در درون تان شما را به سمت هدفی که دارید سوق می دهد.
به ازای هر هدفی که به آن می رسید، یک سکه به داخل شیشه ی سر و سامان دادن به زندگی تان بیاندازید. به همان اندازه که تعداد این سکه ها افزایش پیدا می کند، انگیزه ی شما هم برای ادامه ی راه بیشتر و بیشتر می شود. به این موضوع فکر کنید که با این پول چه چیزهایی می خواهید بخرید. هر سکه ای که در درون شیشه می بینید، نشانگر مقدار وزنی است که از دست داده اید و یا به خاطر تناسب اندامی است که در طی این مدت بدست آورده اید.
با دقت بررسی کنید:
- چند بخش از این ورزش ها را هر هفته انجام می دهم؟ (10 = هیچکدام، 1=3 تا بیشتر)
- تا چه اندازه به استفاده از این ابزار نیاز دارم؟ (10= خیلی زیاد، 1= اصلاً)
«یکی از بهتر ورزش ها، پیاده روی است. خودتان را به پیاده روی طولانی عادت دهید.»
توماس جفررسون
اگر در حال حاضر تحرکی ندارید و در عین حال می خواهید وضعیت جسمی و سلامتی خود را هم بهبود ببخشید، این اصل به طور قطع کمک شایانی به شما خواهد کرد. یکی از کم هزینه ترین ورزش ها که تأثیر به سزایی بر روی سلامتی شما دارد، پیاده روی است. برای انجام این ورزش نیاز به یادگیری هیچ مهارتی نیست. تنها لوازمی که به آن نیاز خواهید داشت یک جفت کفش راحت و مناسب است. البته از همه مهمتر آنکه این ورزش را در هر کجا و در هر زمان که خواستید می توانید انجام دهید. برای انجام این ورزش نیاز به هیچ زمینی نیست. ممکن است این ورزش از نگاه ما مهم و کارآمد نباشد، اما بسیار تأثیرگذار است. به هر حال برای آنکه بتوانیم زندگی مان را از بیخ و بن سر و سامان دهیم باید که یک سری از فعالیت ها را به صورت یک عادت برای خودمان در آوریم و به راحتی آنها را با زندگی مان تطبیق دهیم. پیاده روی یکی از آن فعالیت های جالب و زیبایی است که هر فردی می تواند آن را انجام دهد. یک پیاده روی ثابت و منظم مزیت های مهم و جالبی برای سلامتی دارد.
-چربی را می سوزاند.
-باعث ورزیده شدن ماهیچه ها می شود و سوخت و ساز بدن را بالا می برد.
-خطر ابتلا به بیماری های قلبی، دیابت، سکته مغزی و چندین نوع سرطان را کاهش می دهد.
-خطر ابتلا به پوکی استخوان را کاهش می دهد.
-هورمون آندرونین را که باعث ایجاد شادی و نشاط در بدن می شود را افزایش می دهد. این هورمون یک مسکن طبیعی برای بدن است.
-به کاهش استرس کمک می کند.
«باید چه کارهایی را انجام دهید؟»
در حالت عادی و برای آنکه به موارد بالا دست پیدا کنید باید روزانه 30 الی 60 دقیقه به صورت آرام و متعادل پیاده روی کنید. قبل از پیاده روی باید خودتان را به مدت 5 تا 10 دقیقه گرم کنید.
به محض آنکه ماهیچه ها گرم شد، می توانید گام های خود را تندتر کنید. تا جایی که شروع به نفس نفس زدن کنید و تنفس برای تان سخت شود، اما نه در آن حد که صحبت کردن برایتان سخت شود. بعد از یک مدت که بدن شما به پیاده روی عادت کرد و استقامت خود را بالا برد، سرعت پیاده روی تان را افزایش دهید و حرکات سخت تری را انجام دهید. راه دیگری آن است که از بدن خود کار بکشید. شما می توانید وزنه های مخصوص پیاده روی را به پاهای خود وصل کنید و یا اینکه یک کوله پشتی سنگین را با خودتان حمل کنید و یا حتی یک پیاده روی ساده را به مدت طولانی انجام دهید.
پیش از اینکه پیاده روی تان به اتمام برسد باید قبل از ایست کامل سرعت گام های خود را کمتر و کمتر کنید تا بدن تان به تدریج سرد شود و بعد از حرکت بایستد. معمولاً زمانی که به پیاده روی می روید به کسی خبر نمی دهید اما اگر می خواهید پیاده روی تان را در شب انجام دهید، برای امنیت بیشتر لباس روشن بپوشید و تنهایی به پیاده روی نروید.
«عذر و بهانه نیاورید»
مع الوصف اگر هنوز فکر می کنید که می توانید در طول روز پیاده روی کنید، چندین دستور العمل در اینجا بیان شده است که به شما کمک می کند تا پیاده روی را به صورت یک عادت در برنامه روزانه تان در آورید.
- صبح های زود و یا هنگام عصر به جای تماشای تلویزیون پیاده روی کنید.
-اتومبیل خود را دورتر از مقصدی که در نظر دارید پارک کنید.
-به جای اینکه با اتوبوس و قطار سر کار بروید پیاده این کار را کنید. (یا حداقل بعضی از مواقع این کار را انجام دهید)
- در زمان ناهار پیاده روی کنید.
-در لیست برنامه ی روزانه ی خود پیاده روی را منظور کنید.
- یک همراه برای پیاده روی تان پیدا کنید. بدین ترتیب، انجام این مسؤلیت برای شما قابل تحمل تر می شود.
به خاطر داشته باشید که پیاده روی تان را در یادداشت های روزانه سر و سامان زندگی تان ثبت کنید و هر زمان که پیاده روی را انجام دادید یک سکه داخل شیشه سر و سامان دادن زندگی تان بیاندازید.
با دقت بررسی کنید:
- چند دقیقه در روز پیاده روی می کنید؟ (10= هیچی 5=15 دقیقه 1= حداقل 30 دقیقه)
این اصل تا چه اندازه در شما تغییرات ایجاد خواهد کرد؟ (10= خیلی، 1= هیچی)
:)
در بخش های آینده به اصل های دیگر اشاره خواهد شد...
آب برای زندگی ما لازم است و تقریباً 55 تا 75 درصد وزن بدن انسان را آب تشکیل می دهد. ما برای انجام بسیاری از وظایف مهم و حساس بدن خود مثل کنترل دمای بدن، لغزنده بودن بین مفاصل، دفع سموم، تمرکز، درست انجام دادن فعالیت های مغزی، گوارش و چیزهای دیگر نیاز به آب داریم. اینکه بتوانیم برنامه مان را طوری تنظیم کنیم تا مقدار آب موجود در بدن ما ثابت باقی بماند از درجه ی اهمیت بالایی برخوردار است. اگر خودمان از بدن مان آب زدایی کنیم، جای تعجبی ندارد که دیگر احساس شادی و شعفی در وجودمان وجود نداشته باشد. روزانه به طور میانگین در حدود 1/5 لیتر آب از دست می دهیم که این مقدار آب از طریق عرق کردن، تنفسی که از طریق ریه انجام می شود و نیز به صورت نرمال و طبیعی دفع می شود. بعضی از علائمی که کمبود آب بدن را هشدار می دهند عبارتند از: عدم تمرکز، سردرد، خشکی دهان و پوست، ضعف، سرگیجه، عطش و همچنین تشنگی.
شما در روز چه مقدار آب می نوشید؟ آیا در طول روز حداقل 2 لیتر آب را می نوشید؟ بسیاری از افراد فکر می کنند که به میزان کافی آب می نوشند، اما اگر از شما بپرسم که رنگ ادرارتان چه رنگی است چه پاسخی خواهید داد؟ آیا با افتخار و اعتماد به نفس بالا می گویید رنگ ادرارتان زرد روشن و یا تقریباً شفاف است و یا اینکه با کمال شرمندگی و خجالت اعتراف می کنید که رنگ ادرارتان زرد تیره و یا نارنجی است؟!
چگونه مقدار آب بیشتری بنوشیم:
نکات و توصیه های زیر به شما کمک می کند تا مقدار آب مصرفی تان را افزایش دهید.
- هنگام بیدار شدن از خواب یک لیوان آب بنوشید.
- همیشه یک بطری آب با خود به همراه داشته باشید. با این روش متوجه خواهید شد که در طول روز چه مقدار آب نوشیده اید.
- آرام آرام آب بنوشید. با این روش بدن بهتر می تواند آب موجود را جذب کند. بنابراین اگر آهسته آهسته بنوشید، دیگر نیازی نیست که وقت و بی وقت به دست شویی بروید.
- میوه و سبزیجات تازه، به وفور بخورید. چرا که میوه و سبزیجات یک منبع طبیعی و با ارزشی از آب هستند.
- در هنگام گرسنگی مقداری آب بخورید، آن وقت می بینید که بعد از حدود 20 دقیقه چه قدر احساس سیری پیدا خواهید کرد.
- یک زنگ هشدار (روی موبایل و یا ساعت مچی) تنظیم کنید تا به طور به عنوان مثال هر 30 دقیقه به شما یادآوری کند که آب بنوشید.
-بدانید که هرگاه دهان تان خشک شد، یعنی اینکه بدن تان دچار کمبود آب شده و نیاز به آب دارد. آهسته و آرام نوشیدن آب از بروز این اتفاقات جلوگیری می کند.
با دقت بررسی کنید:
- روزانه چند لیوان آب می نوشید؟ (10= هیچی، 5=4 إلی 6 لیوان، 1= نهایت 8 لیوان)
- این اصل تا چه اندازه برای شما مهم است؟ (10= خیلی 1= اصلاً مهم نیست)
در بخش بعدی اصل ششم «روزانه 30 دقیقه پیاده روی کنید» آشنا خواهید شد
ظاهراً در دنیا به همان اندازه که آدم های چاق وجود دارند. به همان اندازه هم افرادی هستند که به خودشان گرسنگی می دهند. تفاوت فاحشی که بین این دو گروه وجود دارد آن است که یکی دائماً در حال خوردن است و دیگری اصلاً چیزی نمی خورد. به هر تقدیر شباهت عجیبی که بین این دو گروه وجود دارد آن است که هر دو گروه مبتلا به سوء تغذیه هستند. هر چند که گروهی از ما در این دنیای پیشرفته بیشتر از حد نیاز غذا می خوریم اما غذایی که می خوریم، مقوی بودنش خیلی کمتر از مواد غذایی است که ما عادت به خوردن آن داریم. چرا که تمام غذایی که ما آن را مصرف می کنیم مملو از مواد نگه دارنده، افزودنی های مجاز و موادی است که بتوانیم آن را به صورت طولانی نگه داریم و یا به مسیرهای دور بفرستیم. ضمناً ما هر روز به سمت زندگی های استرس زا و پر دردسر هدایت می شویم و به همین جهت بدن ما نیاز به ویتامین و مواد معدنی زیادی دارد تا بتواند در مقابل استرس ها و نگرانی هایی که به آن وارد می شود مقابله کند.
تمام دغدغه ی ما در این امر خلاصه شده که چطور زندگی کنیم، چی بخوریم و چی نخوریم. هر تغییر و تحولی در بدن ما از جمله رژیم غذایی، سوزاندن چربی، فکر کردن، تنفس کردن، پیاده روی کردن و صحبت کردن نیاز به ویتامین و مواد معدنی دارد. اگر دائماً از غذاهای کنسرو شده، هل و هوله، غذاهای شیرین، غذاهای سرخ شده و حاضری استفاده کنیم، از ذخیره مواد معدنی و مغذی بدن ما کاسته می شود. اگر ما سعی در جبران مواد مغذی ذخیره شده در بدن مان نکنیم و جایگزینی برای آن نداشته باشیم، بعد از مدتی ایمنی بدن دچار آسیب می شود و سرانجام مریض می شویم. در این صورت تمرکز بر روی برنامه ها و سر و سامان دادن به آنها سخت تر می شود و در نهایت انرژی درونی مان کاهش پیدا کرده و سوخت و ساز غذا و سوزاندن چربی ها اختلال می شود. از خبرهای خوب اینکه ما می توانیم این روند را تغییر دهیم و در جهت عکس عمل کنیم. زمانی که میوه و غذاهای طبیعی می خوریم در واقع داریم ذخیره ویتامین ها و مواد معدنی بدن خود را بالا می بریم و همه چیز دوباره مثل روز اول می شود. همه چیز بستگی به انتخاب خودمان دارد.
بیایید برای لحظاتی این طور تصور کنیم که ساعاتی از روز گذشته و احساس گرسنگی می کنید. می خواهید یک غذای سبک بخورید، انتخاب با خود شماست که این غذای ساده یک سیب باشد و یا یک تکه شکلات. هر کدام از این خوراکی ها چه موادی را به بدن شما می رساند؟! سیب مقداری مواد انرژی زا مانند ویتامین ث به بدن می رساند، که برای پوست، استخوان، خون و ایمنی بدن مفید است.
پتاسیم، که میزان آب، فشار خون و ضربان قلب شما را تنظیم می کند و فیبر که سیستم گوارشی شما را سالم نگه می دارد و درصد ابتلا به سرطان روده را کاهش می دهد. و اما یک تکه شکلات هم در طرف دیگر قضیه قرار دارد که به بدن شما قند تزریق می کند تا باعث آسیب دیدن بدن شما شود. به طوری که در میزان انرژی موجود در بدن اختلال ایجاد می کند. همچنین باعث اشباع چربی در بدن شده و درصد ابتلا به امراض قلبی را در شما افزایش می دهد. در نتیجه به این باور می رسیم که شکلات هیچ فایده ای برای بدن ما ندارد. زمانی که با این نگرش به نوع غذاها نگاه کنید، به تفاوت فاحشی که بین این دو نوع غذا وجود دارد فکر می کنید.
بسیاری از افراد به این مسئله فکر نمی کنند که غذاهای کنسروی و دارای مواد افزودنی، مواد مغذی لازم برای سالم ماندن بدن را ندارند. این اصلاً جای تعجب ندارد که تولید کنندگان غذاهای کنسروی و مواد افزودنی برای آنکه محصولات خود را به فروش برسانند نام های گمراه کننده ی به مانند خوراکی های سالم یا مناسب را برای آنها انتخاب می کنند. تولید کنندگان این مواد غذایی، برای آنکه بتوانند تولیدات خود را برای مدت طولانی نگه دارند، آنها را به نقاط دور صادر کنند تا سوددهی بیشتری برای آنها داشته باشد. بنابراین آنها مقداری مواد نگه دارنده به این مواد مغذی اضافه می کنند که متأسفانه با انجام این فرآیند آنها از وجود مواد مغذی تهی می شوند و آن کیفیت و خاصیت سالم خود را از دست می دهند. شما لایق بهتر از اینها هستید، این مهم نیست که شما تا به حال در مورد بدن خود چه فکری کرده اید و یا اینکه تا به حال چه مقدار غذاهای بی کیفیت خورده اید و چه بلایی سر این بدن بیچاره تان آورده اید. بدن شما شایستگی خوردن غذاهای تازه ی مغذی و طبیعی را دارد، بنابراین با خوردن غذاهای طبیعی و حذف غذاهای فرآوری شده و عمل به رژیم غذایی 21 روزه تان، بدن شما سم زدایی خواهد کرد و به خوردن غذاهایی که برای سیستم گوارشی تان مناسب هست عادت می کنید. همچنین میل و اشتیاق شما به خوردن غذاهای فرآوری شده کاهش پیدا می کند و حتی ممکن است که بعد از اتمام دوره ی 21 روزه به این نتیجه برسید که از خوردن غذاهای متفاوتی که در این مدت تجربه کرده اید لذت کافی را برده اید.
«چگونه رژیم غذایی تان را از مواد سمی پاکسازی کنید؟»
سعی کنید غذاهایی را که در مورد آنها بحث می کنیم در این مدت 21 روزه محدود کنید و یا اینکه از خوردن آنها صرفنظر کنید. این غذاها عبارتند از:
-غذاهای حاضری فرآوری شده؛
-غذاهای رستورانی و حاضری (گرفتن غذا از رستوران و سریع خوردن آنها)؛
- سس سالاد آماده (چربی پایین و چربی های آزاد)؛
-آرد سفید، مثل بیسکویت ها، کیک ها، نان سفید و ...؛
- شیرینی یا غذاهای نشاسته دار فرآوری شده؛
- غذاهای سرخ کردنی؛
- گوشتهای پرچربی فرآوری شده مثل سالامی، سوسیس و کالباس؛
- تولیدات لبنی پر چرب مثل شیر، کره و پنیر،حتی اگر این مواد به روش طبیعی درست شده باشند باز هم درصد چربی های اشباع شده در آنها بسیار بالاست، به طوری که باعث افزایش کلسترول شده و خطر ابتلا به امراض قلبی را بالا می برد. شما می توانید محصولاتی را که چربی کمتری دارند انتخاب کنید. محصولاتی مثل شیر کم چرب، ماست طبیعی و یا کم چرب.
-حذف تمام شکرهای تصفیه شده، نوشیدنی های کافئین دار و الکل که در بخش قبل اشاره شد
-نوشیدنی های رژیمی که با مواد شیرین کننده و مصنوعی ساخته شده اند.
«محدود کردن اشتباهات»
می دانم که شما برای یک بار هم که شده این مسئله را تجربه کرده اید و غذاهایی را خورده اید که مضر بودند. اما هیچ گاه خودتان را به خاطر این قضیه سرزنش نکنید. در عوض از فرصت ها و موقعیت هایی که برای شما پیش می آید نهایت استفاده را ببرید و چیزهای متفاوتی را فرا بگیرید. به این نکته توجه کنید که چه احساس و افکاری شما را واداشته تا به سمت خوردن این نوع غذاها کشیده شوید. با آگاهی از عوامل فیزیکی، فکری و احساسی تان قادر خواهید بود که از انجام مجدد آنها خودداری کنید. ضمناً پیشنهاد می کنم که یک برنامه ی کوتاه برای این 21 روز طراحی کنید. شاید به این نتیجه برسید که در موقعیتی بوده اید که بر غذا خوردن خود کمی کنترل داشته باشید. به عنوان مثال، زمانی که در کنار دوستانتان هستید سعی کنید که حجم غذایی تان را کم کرده و کمتر غذا بخورید. اگر خودتان به این مسئله اهمیت ندهید و به فکر خودتان نباشید،دیگران هم به فکر شما نخواهند بود.
یکی از روش های مرسومی که بسیاری از مردم در هنگام نخوردن غذا به کار می برند و از قضا بسیار هم مفید و کارساز است، گفتن کلمه ی «نه، متشکرم» یا جمله ی «من گرسنه نیستم» است. زمانی که افراد بهانه هایی شبیه «من رژیم هستم یا تمایلی به خوردن کیک ندارم» را می آورند. در حقیقت این فرصت را ایجاد می کنند تا درباره ی اینکه «چرا دارند غذا می خورند» به خوبی فکر می کنند. همچنین، گفتن جمله ی «من گرسنه نیستم» خصوصاً در جاهایی که افراد در حال خوردن چیزهایی همانند دسر، کیک تولد و یا بیسکوییت شکلاتی در زمان استراحت هستند، فرصت خوبی فراهم می کند که به خوردن فکر نکنید و اگر فکر می کنید که نخوردن شما باعث ناراحتی دوستان و میزبان شما می شود. البته می توانید مقداری از آن غذا را با خود ببرید و بعداً میل کنید.
زمانی که از این اصول پیروی می کنید، در واقع دارید به یک سبک جدید غذا خوردن دست پیدا می کنید و این لذت خوبی را به زندگی شما هدیه می دهد. یک غذای خوب، رنگ، ترکیب، مزه و بوی دلپذیری دارد و در ضمن برای زندگی ما لازم است. خوردن، شادی و شعفی است که ما به بدن خود هدیه می دهیم. پس چرا کاری نکنیم که این شادی و شعف و تغییراتی که قرار است در بدن ما ایجاد شود از طریق منابع طبیعی صورت نگیرد؟!!
با دقت بررسی کنید:
- تا چه اندازه رژیم من طبیعی است؟ (10= کاملاً طبیعی، 1= اصلاً)
- این اصول تا چه اندازه برای من مهم است؟ (10= خیلی، 1 = اصلاً)
شکر، الکل و کافئین سلامتی شما را در معرض خطر قرار داده و وزن شما را نیز افزایش می دهد. همچنین بخش بزرگی از عادات رژیمی ما را تحت الشعاع قرار می دهد، به طوری که با قدرت هر چه تمامتر آنها را برای ما خطرناک تر می کند. اجازه دهید این طور به مسئله نگاه کنیم که چرا نیاز داریم تا این موارد را از زندگی خود حذف کنیم.
شکر:
ما آدمها به خوردن شکر عادت داریم. دقت کنید که در سال 1915 میلادی میانگین شکر مصرفی (در سال) در حدود 7 تا 9 کیلوگرم برای هر فرد بوده است، اما امروزه میانگین شکر مصرفی برای هر نفر در حدود 68 تا 90 کیلوگرم در سال است. زمانی که از شکر صحبت می کنم در واقع دارم از یک نوع کربوهیدرات حرف می زنم که به عنوان کربوهیدرات ساده شناخته شده است. این کربوهیدرات های ساده دارای شاخصه ی بالای «glycamic» هستند. اگر هیچ آشنایی با این بخش دوم ندارید بدانید که glycaemic index یا (GI) به اثری که کربوهیدراتها بر میزان گلوکز خون دارند اشاره می کند. غذاهایی که GI بالا دارند میازن قند خون را به سرعت بالا برده و بعد خیلی سریع آن را کاهش می دهند. زمانی که GI غذا پایین باشد، یک نوع انرژی تولید می شود که میزان قند خون را ثابت نگه می دارد. GI بالا در کربوهیدرات های ساده مثل نان سفید، برنج ، و پاستا گنجانده شده است. این ماده درون غلاتی مثل کورن فلکس یا برشتوک نیز وجود دارد، شکر درون غلاتی که بچه ها تمایل زیادی به خوردن آن دارند. حالا چرا غذاهای شکردار و کربوهیدرات های ساده تا این حد برای ما مضر هستند؟ این غذاها فاقد کالری هستند و هیچ ماده ی مغذی مثل فیبر، مواد معدنی، ویتامین ها و یا پروتئین (GI کم) کربوهیدراتهای کم یا چربی های سالم را شامل نمی شوند. زمانی که مقدار زیادی از آنها را می خوریم، بدن ما برای هضم آنها از مواد مغذی که در سلول ها ذخیر شده است استفاده می کند. همچنین این غذا، مقدار مواد مغذی را که از سلول ها برای هضم آنها مورد استفاده قارر داده ایم جبران نمی کند، در نتیجه بدن ما دچار کمبود ویتامین و املاح معدنی می شود. گروهی از متخصصین تغذیه تصور می کنند که شکر و کربوهیدرات ها بسیار زیان آور هستند، حتی آنها این مواد را به مواد مخدر تشبیه کرده اند. شما تا چه اندازه به این موارد اعتیاد دارید؟! با پاسخ به پرسش های زیر در می یابید که تا چه اندازه به این مواد وابسته هستید.
- آیا شما به غذا و نوشیدنی ها مثال چای، قهوه و غلات صبحانه ای (کورن فلکس) شکر اضافه می کنید؟
- از تنقلات شکری (بیسکویت، شکلات، کیک و شیرینی) چند بار در هفته استفاده می کنید؟
- آیا در طول هفته نوشیدنی های گازدار و الکلی زیادی می خورید؟
- آیا همیشه از مواد نشاسته دار مثل نان سفید، ماکارانی و یا برنج استفاده می کنید؟
- آیا زمانی که احساس خستگی می کنید تمایل به خوردن شکر پیدا می کنید؟
- آیا میل دارید که غذای خود را با یک خوراک شیرین به اتمام برسانید؟!
- آیا همیشه از تنقلات شیرین در خانه استفاده می کنید؟!
اگر به این سؤالات جواب مثبت بدهید، با تمرین بر روی این اصول و ابزار می توانید برای کاهش وزن امیدوار باشید. اگر به دلیل وزن تان خوشحال هستید می توانید از این مزیت سلامتی، مهارت های زیادی همچون بهبودی وضعیت خواب خود و بالاتر و بودن تراز انرژی تان به قطع کردن شکر کسب کنید. اگر می خواهید چاق شوید، البته نه چاقی که فقط با خوردن شیرینی جات حاصل می شود، می توانید با خوردن بیش از اندازه ی مواد مغذی به ساخت بافت های سالم کمک کنید.
چرا ما شکر زیاد می خوریم؟ شکر مزه ی غذا را خوب می کند و اسحاس شادی و ضعف در ما به وجود می آورد. حتی اگر شکر برای چند دقیقه هم به ما احساس شادی و شعف بدهد باز ما به آن احتیاج نداریم. عوارض شکر تا مدت ها و به طور جدی بر روی بدن ما باقی می ماند. زمانی که غذای ما حاوی شکر باشد و یا اینکه خیلی سریع در بدن مان تبدیل به شکر می شود، بلافاصله انرژی به سمت ما سرازیر می شود. این کار باعث می شود که بدن ما هورمونی به نام انسولین ترشح نماید، به گونه ای که بعد از ترشح این هورمون، انرژی بدن ما دچار اختلال می گردد. این عمل در سلامتی ما اختلال ایجاد می کند بیماری هایی از قبیل: دیابت نوع دوم، سردردهای شدید یا میگرن، پوشیدن دندان، کاهش ایمنی بدن، عفونت های گلو و دهان، شیوع بیماری های پوستی، غلظت خون، ایجاد اختلالات روحی و روانی و همچنین چاقی می شود. شکر و غذاهای شیرین اعتیادآور هستند. بنابراین به شما پیشنهاد می کنم که میزان خوردن آنها را کاهش دهید و یا حتی از خوردن آنها صرف نظر کنید. این کار را در مدت 21 روز انجام دهید. در این مدت می توانید وابستگی های خود را نسبت به این ماده کم کنید و بدن تان را به حالت طبیعی برگردانید. ممکن است باور نکنید که به این ماده معتاد شده اید. بنابراین با امیدواری تمام روزها را طی می کنید. شما شاهد تغییراتی خواهید بود و خواهید فهمید که تا چه اندازه به شکر برای تغییر مزه، تندرستی و یا انرژی متکی هستید. تنها قسمت بدن که برای سوخت گیری نیاز به شکر دارد مغز است و مقدار شکری که مغز لازم دارد دو قاشق چای خوری است. حتی مغز نیاز به این ندارد که این مقدار سوخت را از طریق غذاهای شیرین تأمین کند، بلکه می تواند گلوکز مورد نیازش را با شکست و خُرد کردن کربوهیدراتهای سالم همانند میوه، سبزیجات، ماکارانی سبوس دار و نان و برنج قهوه ای تأمین کند. حال شما باید چه کاری بکنید؟ شما می توانید با کاهش مصرف شکر در غذاهای روزانه تان شروع کنید. و سپس این کار را به مدت 21 روز انجام دهید و اگر هم خیلی شجاع هستید و احساس می کنید توانایی زیادی دارید، می توانید این کار را برای چندین 21 روز متوالی و پشت سر هم انجام دهید.
- مقدار شکر مصرفی را کاهش داده و به جای آن مقدار غذا و با نوشیدنی های خود را افزایش دهید.
- غذاهایی که حاوی شکر هستند، مثل کیک، بیسکویت، نوشیدنی های غیر الکلی، شیرینی و شکلات را ترک کنید.
- کربوهیدراتهای ساده مثل (انواع ماکارانی، نان و برنج) را قطع کنید.
- برچسب غذاهایی که شکردار هستند را بررسی کنید و هر چیزی که در انتهای عبارت (ose) است مثل گلوکز، گالاکتز، مالتز را در نظر بگیرید. چرا که تمام اینها یک شکلی از شکر هستند. (فُر کتُز یک استنا است، چرا که شکر آن طبیعی است و این نوع شکر در میوه جات یافت می شود.) انرژی که از این نوع شکر تهیه می شود پایدارتر و شامل مقداری مواد مغذی است و ضررهای شکر تصفیه شده را ندارد.
- تا حد امکان از ورود غذاهای شیرین به خانه جلوگیری کنید.
- از خوردن شیرینی جات مصنوعی دوری کنید. چرا که این مواد فرصت اینکه بتوانید طعم و مزه ی شیرینی جات طبیعی را لمس کنید از شما می گیرند.
آماده شوید:
زمانی که در نوع تغذیه ی خود تغییر ایجاد می کنید، در حقیقت خودتان را آماده می کنید تا زمنی که به شدت احساس گرسنگی می کنید به جای استفاده از مواد قندی و مضر از مواد مغذی و مفید برای رفع گرسنگی تان استفاده کنید.
شما باید غذاهای سبک و سالم بخورید، نه اینکه برای سیر کردن خود سراغ چیزهای شیرین بروید. یک انتخاب مناسب برای غذاهای سرپایی عبارتند از میوه های تازه، آجیل، کیک جو، پنیر و سبزیجات خام. چگونه می توان از برگشت مجدد به سوی شکر جلوگیری کرد؟ (روش هایی مؤثر برای ترک شکر):
اوایل که می خواهید مصرف شکر را ترک کنید، با کوچک ترین تلنگری تمایل دارید که سمت آن بروید. برای آنکه بتوانید با این منیل و اشتیاق مبارزه کنید بهترین روش آن است هک متدهایی را به کار بگیرید تا فکر اشتیاق شما را نسبت به خوردن شکر کاهش دهد. به عنوان مثال: به یک دوست زنگ بزنید، ایمیل بفرستید، ناخن های خود را سوهان بکشید، پیاده روی کنید، دندان های خود را مسواک بزنید، حمام را بشورید، لباس ها را اتو بزنید. یک فنجان چای گیاهی بنوشید. خودتان را در کف حمام رها کنید و به خود آرامش فکری دهید، به آهنگ مورد علاقه تان گوش کنید یا تمرینات درست تنفس کردن را تکرار کنید. فقط خودِ شما هستید که می دانید چه کاری می توانید برای خودتان انجام دهید. بنابراین فهرستی از سرگرمی های خود تهیه کنید و آن را جایی قرار دهید که به راحتی قابل دیدن باشد.
الکل
شاید الکل در بعضی کشورها یک نوشیدنی مجاز و باشد، اما همچنان ماده ایی اعتیادآور و مسموم کننده به شمار می آید. این نوشیدنی می تواند روی قضاوت ما تأثیر منفی گذاشته و کارهایی از ما سر بزند که ما را خجالت زده کرده و سلامتی ما را به خطر بیاندازد. الکل میزان قند موجود در خون را بالا می برد و هیچ ارزش غذایی ندارد. همچنین شرم و حیایی که در ما وجود دارد را زائل می کند و قضاوت ما را تحت تأثیر قرار می دهد. زمانی که مقدار کمی الکل می نوشیم، با این کار غذای سالم کمتری می خوریم و بدین ترتیب به رفتارهای نادرست و ناسالمی و که داریم افزوده می شود. گروهی از متخصصان تغذیه و کارشناسان سلامتی در این مورد که نوشیدن مقداری کمی الکل برای سلامتی ما مفید است با هم اختلاف نظر دارند. به هر حال سر و سامان دادن به زندگی تان درباره ی بازبینی بر روی رفتارهاست. می خواهم که شما مصرف الکل را برای مدت 21 روز کاهش داده و یا آن را قطع کنید و یک الگو و رفتار جدید برای عادات خود در نظر بگیرید. همانند شکر، یک حق انتخاب دیگر هم دارید و آن اینکه کلاً مصرف الکل را قطع کنید و یا اینکه مصرف آن را به مقدار زیادی برای مدت 21 روز کاهش دهید و اگر تصمیم دارید که مقدار خیلی کمی نوشیدنی بنوشید در اینجا نمونه ای ارائه شده است تا شما یاد بگیرید چگونه مصرف این ماده ی مضر را به حداقل برسانید یا ترک کنید.
- به ازای هر نوشیدنی الکلی، یک لیوان آب بنوشید.
-هیچ گاه برای رفع تشنگی از الکل استفاده نکنید. این عمل باعث کاهش آب بدن شما می شود.
- به این نکته توجه کنید که با خوردن الکل چه احساسی به شما دست می دهد و این احساس با چه مقدار خوردن و در چه زمانی خوردن این نوشیدنی در شما ایجاد می شود. شاید با خوردن یک نوشیدنی در هم نیم ساعت و در هنگام بعد از ظهر این احساس را تجربه کنید.
- کم کم نوشیدنی را بنوشید (پا به پای آهسته تری فردی که در کنار شماست بنوشید)
کافئین
کافئین، ماده ی محرک موجود در چای است (البته نه در چای طبیعی و گیاهی و میوه ای). همچنین در موادی مثل قهوه، شکلات، نوشابه، و نوشیدنی های سالم کافئین دار دیگر هم می توانید این ماده را پیدا کنید. هدف ما این است که کلاً خوردن این ماده را قطع کرده و یا حجم نوشیدن خود را به کمتر از 2 فنجان کوچک در روز کاهش دهید. کافئین هم به مانند شکر بر روی قند خون تأثیر می گذارد. به گونه ای که باعث تضعیف آن شده و در یک مدت طولانی بر نحوه ی عملکرد انسولین تأثیر می گذارد. علاوه بر این کافئین اعتیادآور است و باعث سردرد و نیز دردهای پیش از قاعدگی می شود و مشکلات دیگر را برای سلامتی ما رقم می زند.
شاید وقتی از خوردن کافئین دست می کشید رفتارهایی از شما بروز دهد که تحملش برای شما سخت باشد. عوارضی همانند سردرد، عصبانیت، کاهش انرژی و بداخلاقی. اما این حالت ها از علائم ترک اعتیاد است و بعد از مدتی تمام خواهند شد. پس باید آنها را تحمل کنید. اگر عادت دارید که کتری تان مدام بجوشد و مدام چای بنوشید، سعی کنید که از چای گیاهی یا میوه ای استفاده کنید. rooibos یا چای قرمز، یک چای بدون کافئین آفریقایی است که کاملاً شبیه چای سیاه است. همچنین شما می توانید به جای نوشیدن چای از قهوه استفاده کنید. قهوه ای که از ریشه ی کاسنی زرد به دست می آید و در فروشگاه های داروهای گیاهی یافت می شود. شاید وقتی یک تکه از این ریشه را مزه مزه کنید خیلی بی مزه به نظر برسد اما به تدریج به تر و تازگی و نرمی این جوانه عادت خواهید کرد. بد نیست حس ماجراجویی را در خود تقویت کنید و آ«چه را که به حال نخورده اید امتحان کنید؟!
چرا این کار را انجام می دهید؟!
بدانید که من از شما نخواستم خوردن کافئین را به طور کامل کنار بگذارید. در دوره ی 21 روز بعدی شما عادات خود را کنترل می کنید و مغزتان نیز به رفتار جدید عادت می کند و به شما کمک می کند تا سالمتر شوید. احتمالاً از آن دسته افرادی هستید که صبح از خواب بیدار می شوند به اولین چیزی که فکر می کنند یک فنجان قهوه است و یا اینکه زمانی که در بین روز عصبانی می شوید به چیزی که فکر می کنید این است که با خوردن کمی شکر آرام خواهید شد. شاید هنگامی که استرس دارید به این موضوع فکر کنید که باید یک نوشیدنی بخورید تا استرس تان از بین برود. بسیار خوب، ممکن است که شما شکر، الکل و کافئین را بخواهید اما در اصل نیازی به اینها ندارید. بعد از اتمام دوره ی 21 روز، هم افکارتان و هم بدن شما به گونه ای تنظیم خواهند شد که حالا دیگر به خوردن چیزهایی که به آنها عادت داشته اید نیازی ندارید و یا اینکه احساس می کنید بیش از این نیاز به خوردن چیزهایی که به آنها عادت داشته اید ندارید و یا شاید احساس می کنید بیشتر از این نیاز به خوردن آنها ندارید. در این جا باید به خودتان جایزه بدهید. چرا که خودتان را از هوس های وسوسه انگیز دور نگه داشته اید. هرگاه توانستید خود را از این هوس های وسوسه انگیز دور نگه دارید، یک سکه به داخل شیشه ی سر و سامان دادن به زندگی تان بیاندازید.
با دقت چک کنید
- در رژیم غذایی من چه مقدار مواد سمی وجود دارد؟ (10= به مقدار زیادی شکر، الکل و کافئین، 1= هیچی شکر، الکل و یا کافئین ندارم)
- تا چه حد نیاز به استفاده ی این مواد دارم؟ (10= مسلماً، 1= اصلاً)
اگرچه بدن ما فقط زمانی که احساس گرسنگی می کند نیاز به خوردن دارد اما بسیاری از ما به خاطر دلایلی غیر از گرسنگی غذا می خوریم. آیا می دانید اگر زمانی که بدن شما گرسنه نیست، غذا بخورید چه اتفاقی می افتد؟ تفاوتی نمی کند که غذای شما سالاد تن ماهی باشد یا کیک کرم دار، این غذا در درون بدن تبدیل به چربی می شود. برای آنکه علت پرخوری تان را پیدا کنید فهرست زیر را که مربوط به عوامل و اتفاقاتی است که باعث می شود افراد پرخوری کنند را بخوانید و ببینید چه تعداد از این عوامل و اتفاقات در شما وجود دارد. این کار باعث می شود که شما ذهنیتی از این مسئله پیدا کنید که زمانی که احساس گرسنگی نمی کنید و گرسنه نیستید و دچار مسئله عاطفی شده اید و خارج از عادت روزانه تان غذا می خورید، تا چه اندازه غذا بخورید تا مشکلی ایجاد نشود.
موقعیت ها: سینما/ تئاتر، جشن ها / مهمانی ها، در طول وقت استراحت، مسافرت / کار، موقع غذا خوردن بچه ها
احساسات: بی حوصلگی، خستگی، افسردگی، استرس، تنهایی
موقعیت ها: درون ماشین، مقابل تلویزیون، تعطیلات آخر هفته، تعطیلات، اتفاقات خانوادگی
احساسات: شادی، هیجان، بی قراری (عصبانیت) ترس، ناراحتی
اصلاً پیشنهاد نمی کنم که در جشن ها و موقعیت ها خاص غذا نخورید. شما می توانید تعداد دفعاتی را که غذا می خورید در گوشه ای ذهن خود حک کنید تا در نهایت عوامل و اتفاقاتی را که باعث روی دادن این حالت در شما می شود را بیابید و با آن مقابله کنید تا به مرحله ای برسید که فقط زمانی که گرسنه هستید غذا بخورید. اما در مورد عواملی که شما روزانه با آنها در ارتباط هستید، مانند خوردن غذا مقابل تلویزیون، می توانید از این اصول و ابزاری که مربوط به گرسنگی می شود استفاده کنید تا مقدار وعده ی غذایی خود را در این محدوده ی زمانی کاهش دهید. این اصول و ابزار شامل اندازه گیری گرسنگی بر روی ترازو است ترازوی گرسنگی به طرز باور نکردنی ساده و راحت است. حس ششم و روش های تأثیرگذار به شما کمک می کند تا رفتارتان را تغییر دهید، تا آنجا که فقط زمانی که بدن نیاز به غذا داشته باشد شروع به خورد کنید.
با این روش به این نتیجه می رسید که یک رابطه ی خوب و دوستانه ای با غذا پیدا کرده اید و بدن تان را به گونه ای کنترل می کنید که فقط زمانی که نیاز به غذا دارید شروع به خوردن کنید.
نمره گرسنگی من از 1 تا 10 چند ساعت؟
1-اصلاً گرسنه نیستم، 2-3-4-5-6- تقریباً گرسنه هستم، 7-8- بدنم نیاز به غذا دارد، 9 - 10 - دارم از گرسنگی می میرم.
«به نتیجه رسیدن»
اگر شما رقم 5 یا پایین تر از آن را انتخاب کنید یعنی گرسنه نیستید، اما مغزتان به دلایلی به شما فرمان می دهد که غذا بخورید. دلایلی که باعث می شود زمانی که گرسنه نیستید احساس گرسنگی بکنید و غذا بخورید و در این لیست آمده است بیاندازید.
اگر امتیازتان بر پایه ی 6 و 7 و یا 8 باشد، بدن تان نیاز به خوردن غذا دارد و ممکن است شکم شما شروع به قار و قور کند. در این حالت تمرکزتان را از دست می دهید و شروع به فکر کردن به غذاهایی که می خواهید بخورید می کنید. این زمان، زمان خوردن است. اگر نمره ی 9 یا 10 بگیرید، شما شدیداً گرسنه هستید. در نتیجه ممکن است بی نهایت غذا بخورید. در این مرحله باید آهسته غذا بخورید و به علامتی که نشان می دهد خوردن کافی است توجه کنید. متأسفانه اکثر افراد این موضوع را نمی دانند که فقط زمانی غذا بخورند که واقعاً گرسنه هستند. آنها شروع به رژیم گرفتن و خوردن غذاهای رژیمی می کنند، حتی ما را تشویق می کنند که گرسنگی نکشیم. بعضی از آنها به ما می گویند که: «کِی؟ چی و چه مقدار بخوریم؟» به عنوان مثال، برای صبحانه ی ساعت 9 خود یک کاسه حلیم بخورید. آنها به مقدار و ارزش غذا توجهی نمی کنند، چرا که این مقدار برای هر فرد متفاوت است. این اصلاً جای تعجبی ندارد که بسیاری که از ما ارتباط با بدن مان و نیازهای خود از دست داده باشیم. بسیاری از دستورات رژیمی موجب کنترل بدن ما می شوند. اما من معتقدم که ما می توانیم خودمان بدن مان را کنترل کنیم. می خواهم به شما کمک کنم تا آنچه را که مناسب است فرا بگیرید، چه بخواهید چاق شوید و چه بخواهید وزن کم کنید و چه بخواهید وزن خود را حفظ کنید. شما می توانید این کار را خیلی راحت و طبیعی انجام دهید.
«نشانه های متداول گرسنگی»
در صورتی که سینگال های گرسنگی را که بدن تان به طور طبیعی ارسال می کند درک نمی کنید و نمی توانید آنها را بشناسید، یک سری علائم متداول گرسنگی را در زیر آورده ایم که برای شما بسیار مفید است:
- غذاها را زمانی که آنجا نیستند بو کرده و یا تست کنید.
- علت واقعی نیاز غذایی خود را بدانید.
-احساس کنید معده تان خالی است.
-احساس درد ملایم و شدید در معده تان؛
- قار و قور کردن شکم تان؛
- احساس ضعف کردن؛
- عصبانیت؛
- گیجی و منگی؛
- حالت تهوع و تمایل به خوردن غذا؛
- عدم تمرکز؛
«گرسنگی یا میل شدید»
در بحث گرسنگی، دلایل زیادی را مبنی بر اینکه چرا ممکن است تمایل زیادی به خورد غذا داشته باشید عنوان کردیم. اگر اطمینان ندارید که آیا واقعا گرسنه هستید یا نه، به مدت 20 دقیقه منتظر بمانید و ببینید که آیا گرسنگی تان برطرف می شود یا نه، اگر گرسنگی تان برطرف شد، پیداست که علائم ارسال شده گرسنگی کاذب را نشان می دهد. یکی از پیچیده ترین علائم نادرست گرسنگی (گرسنگی کاذب) هوس است. هوس خوردن، معمولاً موجی است که در نهایت 20 دقیقه طول می کشد. در این مدت، از آشپزخانه بیرون بروید، از قوطی بیسکوییت و یا هر چیزی دیگری که شما را وسوسه می کند دوری کنید و ذهن خود را به موضوع دیگری معطوف کنید و شروع به انجام کارهای دیگری کنید. حال ممکن است این کار با یک پیاده روی کوتاه یا صحبت کردن با تلفن صورت گیرد. این زمان، بهترین فرصت برای تمرین درست تنفس کردن که در فصل اول آن را آموختید.
از آنجا که بسیاری از افارد احساس گرسنگی و تشنگی را با هم اشتباه می گیرند (به عبارت دیگر، شما احساس گرسنگی می کنید در حالی که بدن شما نیاز به آب دارد.) برای آنکه از میل و اشتیاق به خوردن بیرون بیایید و این احساس را کاهش دهید، بهترین کار این است که یک لیوان بزرگ آب بخورید تا از شدت گرسنگی تان کم شود. با انجام کارهای متفاوتی که صورت می گیرد، شما ناخودآگاه شروع به شکستن عادات و رفتارهای خود می کنید. هر زمان که موفق شدید یکی از علائم و نشانه های گرسنگی کاذب را از بین ببرید و بر آن غلبه کنید، یک سکه در شیشه ی سر و سامان دادن به زندگی تان بیاندازید.
این کار را هم برای اضافه وزن و هم برای کاهش وزن انجام دهید و یک سکه در شیشه بیاندازید. این اصول و ابزار عواملی هستند تا با کمک آن بتوانید وزن تان را به مقدار دلخواه برسانید و آن را حفظ کنید. یکی از دلایل مهمی که باعث می شود ما به وزن دلخواهمان نرسیم این است که بسیاری از ما به سیگنال های طبیعی که در طول روز و در زمان گرسنگی از بدن ساطع می شود توجهی نمی کنیم، چون سرمان شلوغ است. در نتیجه در هنگام شب بیشتر از آنچه که بدنمن در طول روز نیاز به غذا دارد شروع به خوردن می کنیم، آن هم درست زمانی که بدن نیاز کمی به غذا دارد. بسیاری از ما در شب مقدار زیادی غذا می خوریم و بعد خودمان را روی کاناپه، جلوی تلویزیون می اندازیم و شروع به تماشای تلویزیون می کنیم و بعد از آن به رختخواب می رویم. در این هنگام انرژی بدن ما در اثر خورد غذا بالا می رود. در صورتی که تحرک بدن ما به حداقل رسیده است، بنابراین به جای اینکه این انرژی سوزانده شود به صورت چربی در بدن ما ذخیره می شود.
با خوردن درست و به جا در طی روز و نیز گوش دادن به علائم و نشانه های گرسنگی می توانید غذا را به اندازه و در زمان و وقت مناسبش بخورید. اگر فقط در همان زمانی که بدن شما نیازمند غذاست (و هیچ دلیل دیگری وجود ندارد) غذا بخورید، این عمل باعث می شود تا مقدار غذایی که می خورید با احتیاجات بدن تان هم خوانی پیدا کند و روش خوردن تان تغییر کند و چربی اضافه در بدن تان ذخیره نکنید. زمانی که که به این روش عادت کنید، فقط مواقعی غذا می خورید که بدن شما نیاز به انرژی دارد و این کار باعث لذت شما از شیوه ای می شود که خودتان آن را ابداع کرده اید و حتی ممکن است که از این عادتی که به خوردن کرده اید احساس شعف و شادی کنید. به این نکته توجه کنید که شاید شما براساس این مدل و الگوی خوردن از یک وعده ی غذایی، ناهار، صبحانه و یا شام صرف نظر کنید، چرا؟ برای اینکه شما واقعاً گرسنه نیستید و بدن تان نیاز به سوختگیری ندارد. پس پیشنهاد می کنم که در این شرایط همیشه یک نیم وعده ی سالم و سبک همراه خود، آن هم زمانی که بیرون هستید، داشته باشید تا هر وقت احساس گرسنگی کردید از آن استفاده کنید. این نم وعده می تواند شامل میوه خشک و مقداری پسته و بادام باشد. اگر این مواد غذایی مقوی دم دست باشد و زمانی که گرسنه هستید از آن استفاده کنید، دیگر گرسنگی شدید به سراغ شما نمی آید و به خوردن غذا حریص نمی شوید. در مواقعی ممکن است عوامل دیگری باعث پیدایش گرسنگی و خوردن غذا در شما شود، اگر چنین اتفاقی رخ داد، سعی کنید علت این احساس را بیابید. مهمتر از همه اینکه نسبت به خودتان صبوری به خرج دهید. اگر به موفقیت دست پیدا نکردید ناراحت نشوید و دست از تلاش برندارید. این را به خاطر داشته باشید که همه ی ما از بدو تولد شروع به خوردن می کنیم. پس شما می توانید و قادر خواهید بود که به این موفقیت دست پیدا کنید. هرگاه توانستید فقط زمنی غذا بخورید که گرسنه هستید و زمانی که سیر شدید دست از غذا خورد بکشید، در این هنگام به مرحله ای رسیده اید که باید به خودتان تبریک بگویید.
با دقت چک کنید:
- زمانی که احساس گرسنگی نمی کنم کی به کی غذا می خورم؟! (10 = همه ی زمان ها، 1= هیچ وقت)
- تا چه اندازه نیاز دارم که از این ابزار استفاده نمایم؟ (10 خیلی زیاد، 1= اصلاً)
- آیا شما لُف لُف (بدون اینکه غذا را ببلعید) غذا می خورید؟
- آیا سریع غذا می خورید؟
- زمانی که با دیگران غذا می خورید، اولین نفری هستید که غذا را تمام می کنید.
- آیا زمانی که در حال انجام کارهایی شبیه تماشای تلویزیون، خواندن کتاب یا کار رایانه هستید غذا می خورید؟
- آیا از سوء هاضمه رنج می برید؟
ما امروزه در دنیا سرعت زندگی می کنیم و سریع غذا خوردن یکی از نشانه های دنیای امروز است. امروزه غذاهای آماده خواهان بیشتری دارد. آن را سریع می خریم و اغلب آنها نیازی به آماده شدن ندارند. به سرعت پاکت را پاره می کنیم، آن را در مایکرویو گذاشته و برای خوردن آماده می کنیم.
زمانی که سریع غذا می خورید، تمایلی به درست جویدن و صحیح غذا خوردن ندارید. این عمل باعث می شود که شما تمایل زیادی به پرخوری پیدا کنید، چرا که فرصت ندارید به سیگنال های بدن تان که به شما اعلام می دارند، «خوردن کافی است» جواب دهید و با نهایت سرعت و با عجله بشقاب غذاهای خود را تمیز می کنید و به سراغ بشقاب دوم می روید، البته بدون آنکه بدون شما نیازی به بشقاب دوم داشته باشد. زمانی که بدن ما نیازی به غذا ندارد وما غذا می خوریم، این مقدار غذا به صورت چربی در بدن ما ذخیره می شود. اما در بدن مکانیسمی وجود دارد که به شما می گوید چه زمان از خوردن دست بکشید. یک سِنسور حساس در معده ی شما وجود دارد که وظیفه اش این است که سیر شدن شما را به مغز اطلاع دهد. حدود 20 دقیقه زمان لازم است تا این سنسور این خبر را به مغز شما بدهد. این یکی از همان دلایلی است که بیان می کند چرا آهسته غذا خوردن مهم است. بنابراین هر قدر فعالیت کمتری بر روی شنیدن پیام هایی که از بدن ما ساطع می شود بکنیم، کمتر فرمان ایست بدنمان را که خوردن غذا را متوقف می کند را خواهیم فهمید.
چهار عمل مهم و کلیدی وجود دارد که شما با انجام آنها به یک روش منظم و درست برای آهسته و درست غذا خوردن خواهید رسید. در هر وعده ی غذایی که می خورید این تکنیک را در انتهای آن وعده ی مورد استفاده قرار دهید. هنگامی که در انتهای هر وعده ی غذایی این روش را انجام دادید، یک سکه در شیشه ی سر و سامان دادن به زندگی تان بیاندازید. با انجام مداوم این کار به موفقیت لازم دست پیدا خواهید کرد.
- در هنگام غذا خوردن، چاقو، قاشق و چنگال را زمین بگذارید و یا اگر با دست غذا می خورید، تا لقمه ی قبلی را کاملاً فرو نداده اید هرگز دست به لقمه ی بعدی نبرید.
- غذا را با دقت بجوید، یعنی هر لقمه را حداقل 21 بار بجوید. به طوری که مدت زمانی که صرف این کار می کنید 20 الی 30 ثانیه طول بکشد.
- هنگام انجام فعالیت های دیگر غذا نخورید، اگر در زمان انجام کاری شروع به خوردن کنید متوجه نمی شوید که چه اندازه غذا خورده اید و سرعت غذا خوردن شما به چه اندازه بوده است. با نشستن بر سر میز و تمرکز بر روی آنچه که می خورید می توانید آهسته خوردن را تمرین کنید.
- سعی کنید آخرین نفری باشید که از سر میز غذا بلند می شود.
از دیگر مزیت های آهسته غذا خوردن این است که وزن خود را کنترل می کنید و همچنین مواد غذایی به خوبی جذب بدن شما می شود.
اگر در هنگام غذا خوردن احساس آرامش کنید، وعده ی غذایی شما تبدیل به فرصتی می شود تا خودتان را از درگیری های روزانه رها کنید و تمدد اعصاب پیدا کنید. در کل، غذا خوردن می تواند یک مهارت جسمی باشد. پس چرا لذتی را که از آهسته غذا خوردن نصیب تان می شود از خود دریغ می کنید؟ به خاطر داشته باشید که شما در حال انجام آزمایشی هستید تا ببینید بدن تان به چه مقدار غذا نیاز دارد. بنابراین اگر بدون در نظر گرفتن زمان به خوردن ادامه دهید در واقع دارید به خودتان آموزش می دهید که چگونه در یک مدت زمان کم غذا خوردن را به پایان برسانید.
با دقت بررسی کنید.
- سرعت غذا خوردن شما در حال حاضر در چه مرحله ای است؟ (10 خیلی سریع، 1 خیلی آهسته)
- این اصول و ابزار چه اندازه برای شما اهمیت دارد؟ (10 خیلی مهم، 1 اصلاً مهم نیست)
شاید بخواهید با تمام دقتی که در این کتاب صورت گرفته، این امتیازات را در یادداشت های روزانه تان ثبت کنید، چرا که هر فرد امتیاز متفاوتی را کسب می کند و این برای من خیلی سخت است که بگویم کدام یک از این اصول و ابزار برای شما مفیدتر و مهمتر است. این مسئله ای است که شما می توانید بر اساس اطلاعاتی که از عادات موجود در درون خود دارید آن را مورد بررسی قرار دهید. زمانی که تمام امتیازات به دست آمده از 9 اصل را در اختیار بگیرید و دریابید که کدام یک از این اصول از درجه ی اهمیت بالاتری برای شما برخوردار است، آن گاه می توانید برای شروع، یکی از این اصول و ابزار را انتخاب کنید و به کار ببندید.
آنچه در آینده و در این بخش با آن سر و کار خواهید داشت، پایه و بنیان برنامه ی سلامتی ست که ما بر روی آن کار می کنیم. به هر حال قبل از آنکه این 9 اصل را بازگو کنیم، می خواهم یک توضیح کلی ازعلل و دلایل که در پشت این 9 اصل قرار دارد بدهم. و آن این است که به شکم تان اعتماد کنیدو به صدای بدن خود گوش دهید و به نیازها و خواسته های آن احترام بگذارید.
«به شکم تان اعتماد کنید»
ما می توانیم یک مشت آت و آشغال درون شکم خود بریزیم که فقط احساس سیری کنیم و زنده بمانیم و یا اینکه چیزهایی بخوریم که سالم باشند و سلامتی ما را تضمین کنند. انتخاب با خودمان است. می توانیم غذاهایی بخوریم که فقط ما را زنده نگه می دارند و یا در انتخاب غذا کمی تغییردهیم و آنهایی را انتخاب کنیم که برای بدن مفید مغذی هستند و باعث تقویت و رشد ما می شوند. سیستم گوارشی ما بسیار جالب و شگفت انگیز است. به محض آنکه غذا وارد دهان مان می شود سیستم گوارشی شروع به کار می کند و آنچه را که می خوریم تجزیه می کند. بعد از عمل تجزیه، آنچه که تولید می شود سوختی است که برای تحرک، ترمیم و سوخت و ساز بدن مورد استفاده قرار می گیرد. این روند بسیار پیچیده و در عین حال جالب و شگفت انگیز است. مواد اولیه و طبیعی از طریق غذایی که می خوریم وارد بدن ما می شود و جالب آنکه بدون ما به طرز شگفت انگیزی کار بر روی این مواد را انجام می دهد. حتی ممکن است ما دانش کافی نسبت به آنچه که قرار است در بدن مان اتفاق بیافتد نداشته باشیم. اما بدن ما به طرز زیرکانه ای تمام اطلاعاتی را که برای رشد و فعالیت به آن احتیاج دارد در اختیار دارد.
شما می توانید به این سیستم اعتنایی نکنید، همان کاری که اکثر افراد انجام می دهند. سراغ غذاهای مضر بروید و آت و آشغال انتخاب کنید. شاید این غذاهای ظاهری خوب و شکیل داشته باشند، اما در کار سوخت و ساز بدن شما مشکلات زیادی ایجاد می کنند. به هر صورت اگر به صدای بدن خود گوش فرا دهید به نفع شما است، چرا که یاد می گیرید از مواد مغذی استفاده کنید و غذاهای سالم بخورید، غذاهای سالمی که خیلی بهتر از غذاهای ناسالم و مضری است که ممکن است انتخاب کنید. اصولی که در این بخش بیان می شود، شما را به هدفی که دارید نزدیک می کند. برای سر و سامان دادن به زندگی تان باید در قبال آنچه که می خورید احساس مسؤلیت و تعهد کنید. البته این به معنای آن نیست که افراط و تفریط کنید و فقط غذاهای سالم بخورید. سعی کنید قبل از سیر شدن دست از خوردن بکشید. بیش از حجم شکم خود غذا نخورید و نسبت به آنچه که در شکمتان در زمان غذا خورد اتفاق می افتد آگاه باشید.
اصولی که به شما کمک خواهد کرد تا یاد بگیرید به شکم خود اعتماد کنید عبارتند از:
1- آهسته غذا بخورید.
2- فقط زمانی که احساس گرسنگی می کنید غذا بخورید.
3- از اصولی که باعث آرامش شما می شود استفاده کنید.
4- از مصرف شکر و مشروبات الکلی خودداری کنید.
5- غذای طبیعی بخورید.
6- آب بنوشید.
با انتخاب اصل 21 روز، به مغزتان آموزش می دهید که به رورش جدید غذا خوردن عادت کند.
«به فعالیت های که بدن به آن نیاز دارد اهمیت دهید»
«تحرک و فعالیت دارویی است برای ایجاد تغییرات روحی فیزیکی، عاطفی و در یک شخص»
کارول ولش
یکی از مهمترین کارهایی که برای بدن لازم است تحرک است. بدن ما از مفصل، ماهیچه و تاندون تشکیل شده است. خداوند متعال این نعمت ها را بدون دلیل در اختیار ما قرار نداده است، پس باید از آنها نهایت استفاده را کرد. اعضای بدن ما زمانی که به درستی کار می کنند که به صورت منظم از آنها استفاده شود. زمانی که جوان هستیم، کالری که از خوردن غذا در بدن ما حاصل می شود را با تحرک زیاد می سوزانیم. هر چه بزرگتر می شویم، تحرک ما کمتر و کمتر می شود. زندگی ما به اتاقکی که در آن زندگی می کنیم، رانندگی می کنیم، کار می کنیم و تماشای تلویزیون محدود می شود و خارج از این اتاقک قدمی بر نمی داریم چرا که احساس می کنیم این کار سخت و غیر قابل تحمل است. اکثر قریب به اتفاق افراد هیچ تحرکی از خود نشان نمی دهند چون از تحرک و فعالیت هیچ لذتی نمی برند. آنها تصور می کنند که این کار، سخت، وقت گیر و خسته کننده است. اگر به مرحله ای برسید که از فعالیت لذت ببرید، آن گاه می توانید از مزیت هایی که تحرک می تواند برای شما داشته باشد برخوردار شوید.
تحرک و فعالیت بهترین گزینه برای کاهش وزن است. شما می دانید که انجام منظم تمرینات عروقی همانند پیاده روی، دوچرخه سواری، دویدن و شنا، متابولیم بدن را بالا می برد و باعث سوزاندن بیش از حد چربی می شود و این سوزاندن چربی تا مدتی بعد از انجام تمرینات ادامه می یابد. تحرک باعث افزایش انرژی در بدن شما می شود و کمک می کند تا سطح انعطاف پذیری بدن بیشتر شده و آن را از افزایش پوکی استخوان حفظ می کند. همچنین امراضی مانند بیماری های قلبی و سرطان را در بدن کاهش داده و روحیه ی شما را تقویت می کند. در کنار اصول و ابزاری که به شما آموزش می دهد که چگونه به شکم خود اعتماد کنید، اصول و ابزاری هم وجود دارد که شما را تشویق می کند تا بر روی تحرک بدن خود تمرکز کنید که بدین ترتیب 9 اصل مهمی که شما لازم دارید تا به موفقیت کامل برسید تکمیل می شود.
7- روزانه 30 دقیقه پیاده روی کنید.
8- در هفته دو الی 3 جلسه ورزش کنید.
9- تا آنجا که امکان دارد فعالیت کنید.
این اصول و ابزار شاید تا حدی ترسناک و یا حتی خسته کننده به نظر برسد، اما به فعالیت های خود ادامه دهید. بدون توجه به سبک زندگی تان فعالیت هایی وجود دارد که برای شما مناسب است.
اولین چالش: یادداشت های زندگی خود را سر و سامان دهید.
اولین کاری که باید بکنید استفاده از یادداشت های سر و سامان دادن به زندگی است. حساب مدت زمانی که بر روی این اصول و ابزار می گذارید و بر روی آنها کار می کنید داشته باشید. تمام فعالیت ها و تمریناتی را که انجام می دهید بنویسید. در انتهای این فصل یک صفحه به عنوان نمونه در نظر گرفته شده که می توانید برای یادداشت های سر و سامان داد به زندگی و یادداشت ها روزانه تان از آن استفاده کنید. حتی می توانید این صفحه را خودتان طراحی نمایید و تمام نکات کلیدی که به آن نیاز دارید را در آن یادداشت کنید.
«یادداشت های روزانه سر و سامان دادن زندگی»
روز
اصول و ابزاری که امروز استفاده می کنم
افکار، احساسات و مشاهدات
3 موارد مثبتی که امروز اتفاق افتاد
چیزهای دیگر که از آن یادداشت بر می داریم همانند غذا / خاطرات شغلی و ....
«چرا فکر می کنیم لاغر اندام، سالم و تندرست بودن کاری مشکل است؟»
قبل از آنکه وارد جزئیات 9 اصلی که برای سلامتی، تناسب اندام و کاهش وزن مطرح می شود بشویم، می خواهم بعضی از دلایلی را که باعث شده شما در گذشته به سختی این تغییرات را در درون خود ایجاد کنید با شما در میان بگذارم و توضیح دهم که چگونه می توانید برای رسیدن به این اهداف و همچنین سر و سامان دادن به زندگی خود انگیزه به دست بیاورید.
مهمترین عاملی که باعث می شود مردم به سختی روش درست برای داشتن یک زندگی سالم را برگزینند این است که به باور آنها انجام این کار بسیار سخت، مشکل و دردسرساز است. یا اینکه تصور می کنند باید بسیاری سخت، مشکل و دردسر ساز است. یا اینکه تصور می کنند باید بسیاری از لذات را ترک کنند و معمولاً به این دلیل علاقه ای برای کاهش وزن ندارند. بسیاری از افراد تصور می کنند که سالم بودن به معنای آن است که در مصرف شکلات، الکل، چیپس و ژامبون زیاده روی نکنند، شبها دیر غذا نخورند و تمرینات سخت و طاقت فرسا را از سر بگیرند. اما اصلا این طور نیست. اکثر افرادی که موفق به تغییر عادات غذایی شان شده اند، آموخته اند که چگونه یک تعادل بین عادات غذایی شان و آنچه که درست است بخورند ایجاد کنند. دقیقاً همان چیزی که این برنامه به شما آموزش خواهد داد. همچنین اکثر افراد در اینکه بتوانند اندام و بدن خود را متناسب و سلامت نگه دارند دچار شکست می شوند. چرا که آنها در انجام این امر افراط و تفریط می کنند. از همان ابتدا یک رژیم غذایی نادرست و ناسالم می گیرند و شروع به انجام فعالیت های سخت و طاقت فرسا کرده و در کنار آن یک رژیم شدید غذایی می گیرند. دقیقاً شبیه قورباغه ای که یک باره درون آب جوش قرار می گیرد و از آن بیرون می پرد و دیگر سراغ آب نمی رود. اکثر افرادی که رژیم سخت می گیرند، در برابر این تغییر ناگهانی عکس العمل بدی از خود نشان می دهند. زمانی که افراد وارد مسیر سخت و طاقت فرسا می شوند معمولاً به جایی می رسند که ادامه ی مسیر برای آنها سخت و غیرممکن می شود. به همین علت از ادامه راه منصرف می شوند و دچار افراط و تفریط می شوند و به نتیجه ی دلخواه خود نمی رسند و دوباره به همان اضافه وزن و اوضاع نابسامانی که داشته اند بر می گردند. بگذارید مثالی بزنم، فرض کنید که تا به حال ندویده اید، اما شنیده اید که دویدن روش بسیار مناسبی برای کاهش وزن است، در نتیجه بلافاصله تصمیم می گیرید که هر روز به مدت نیم ساعت بدوید. همچنین شنیده اید که اگر فقط خام خواری کنید به طرز شگفت آوری کاهش وزن پیدا خواهید کرد، پس برای یک هفته شروع به گرفتن این رژیم می کنید. اما در آخر دوره بدن شما خسته و هلاک شده و دیگر تحمل هیچ چیزی را نخواهید داشت و به شدت خسته شده اید، چرا؟
چون کاری را که خوشحال تان کند و حس خوبی را در درون تان ایجاد کند انجام نداده اید. تجربیات شما در مورد تناسب اندام، لاغری و سلامتی کاملاً ناخوشایند و خسته کننده است، در نتیجه در هر لحظه سعی و تلاش تان برای رسیدن به هدف کمتر و کمتر می شود. قبل از آنکه متوجه این موضوع شوید که مسیری را که طی کرده اید اشتباه بوده، پذیرفته اید که سلامتی و سالم ماندن کاری سخت و خسته کننده است، به همین علت دوست ندارید برای رسیدن به هدف خود مجدداً تلاش کنید. مسئله دیگری که می بینم اغلب اوقات اتفاق افتاده است این است که اکثر افراد زمانی که خودشان را به موفقیت نزدیک می بینند، در همان زمان احساس یأس و ناامیدی می کنند و دیگر به راه خود ادامه نمی دهند. این مسئله به چندین دلیل اتفاق می افتد به عنوان مثال، بسیاری از افرادی که رژیم می گیرند، یک وزنی را به عنوان وزن ایده آل برای خود در نظر می گیرند و دوست دارند به آن وزن مطلوب برسند، اما به محض آنکه به حد مناسب نزدیک می شوند سرعت و شتاب را کاهش می دهند (معمولاً این اتفاق زمانی رخ می دهد که آنها از انجام این پروسه لذتی نبرده باشند.) و دوباره به همان عادات قبلی بر می گردند. گروه دیگری از افراد خودشان را برای مسابقه ای همانند دوی ماراتن آماده می کنند. برای چندین ماه سعی و تلاش می کنند و دقیقاً بعد از آنکه به هدف خود رسیدند احساس یأس و ناامیدی می کنند و دوباره به همان روش ها و عادات قبلی زندگی شان بر می گردند.
شاید گروهی دیگر از افراد زمانی که تقریباً به هدفشان نزدیک می شوند دست از آن بکشند و ناامید شوند، چرا که آنها از رسیدن به موفقیت ترس و واهمه دارند و موفقیت در موارد متفاوت را جزء ناشناخته ها به حساب می آورند. بسیاری از ما خوردن غذاهای ناسالم را مضر را تجربه کرده ایم و آن طور که باید و شاید به فعالیت نمی پردازیم. به همین علت زمانی که رژیم می گیریم و عادات غذایی خود را تغییر می دهیم خیلی زود به همان عادات قبلی بر می گردیم. تمام هدف من این است که کمک کنم تا وارد این چرخه نشوید و آنچه که برای شما مفید نیست را دائماً تکرار نکنید. اگر شما همان کارهایی را که همیشه در حال انجام آن هستید ادامه دهید، گذشته و آینده تان هیچ تفاوتی با هم نخواهد داشت و سرانجام به همان جایی که شروع کرده اید بر می گردید. حتی اگر احساس کنید که نمی توانید تغییر کنید، باز ارزش آن را دارد که متفاوت رفتار کنید. شما برای رسیدن به هدف خود باید یک روندی را طی کنید که در این بین نیاز به انجام کارهای متفاوت و کسب مهارت های مختلف دارید.
«این قضیه چه سودی برای شما دارد؟»
با این اوصاف، چرا دوست دارید که رژیم بگیرید و خوش تیپ تر و سالم تر شوید؟! چه اشکالاتی در روشی که هم اکنون در پیش گرفته اید وجود دارد؟! انجام این کار چه سود و منفعتی برای شما خواهد داشت؟! داشتن انگیزه و تمرکز بر روی کاری که انجام می دهید برای پیشبرد برنامه کاملاً لازم و ضروری است. پس از شما می خواهم برای یک لحظه هم که شده بر روی آنچه به نفع شماست کمی فکر کنید.
یک یادداشت روزانه از سر و سامان دادن به زندگی خود تهیه کنید و بلافاصله به دو سؤال زیر جواب دهید. سعی کنید در حد امکان به این سؤالات به طور دقیق، مفصل و جزء به جزء جواب دهید.
1.چه عاملی باعث می شود که از زیر لاغر شدن و تناسب اندام و همچنین رژیم گرفتن شانه خالی کنید؟
2. اگر این کار را بکنی، زندگیت چه تغییری خواهد کرد؟
از این که چرا تغییرات بر زندگی شما تأثیر ندارد بلکه بر آنچه که در اطراف شما وجود دارد تأثیرگذار است، یادداشت بردارید. شاید برای دویدن با فرزندان خود انرژی زیادی داشته باشید و یا اینکه آن قدر فرصت داشته باشید تا رشد نوه های خود را ببینید و یا اینکه بتوانید با درخواست هایی که در کارتان به شما می شود بهتر روبه رو شوید، حتی ممکن است به حدی انرژی داشته باشید که در فرصت های باقی مانده در روز از هم نشینی با همسرتان لذت ببرید. به محض آنکه شروع به نوشتن این موارد می کنید، کمی هم به نوع نگارش و زبانی که در این یادداشت از آن استفاده می کنید توجه کنید. در این نوشته ها حتماً از کلمات مثبت و امیدوار کننده استفاده کنید. سعی کنید از کلماتی استفاده کنید که شما را برای ایجاد تغییرات ترغیب کند. زمانی که یادداشت ها را نوشتید آنها را بازخوانی کنید و به آن احساسی که از خواندن این یادداشت ها هیچ شور و اشتیاقی را در شما ایجاد نکرد، از تغییر دادن آنچه که نوشته اید نهراسید، آنقدر آن را تغییر دهید تا از خواندن آن حس شادی و نشاط در شما ایجاد شود. سعی کنید حس خلاقیت را در وجودتان بارور کنید.
بدانید که چیزهای مهمی در زندگی وجود دارد که قادر به تغییر آن نخواهید بود به عنوان مثال، اگر در مرز 50 سالگی هستید، دیگر نمی توانید دوباره به سن 21 سالگی برگردید، و اینکه اگر قدتان 150 سانتی متر است هرگز نمی توانید آن را به 180 سانتی متر افزایش دهید. با یک دید واقع بینانه، تا آنجا که می توانید برای موفقیت خود مایه بگذارید. برای آنکه سالم و سرزنده باشید تا آنجا که امکان دارد خود را به مبارزه بطلبید و به چالش بکشید.
هدف اصلی از انجام این تمرینات این است که هدفی قانع کننده و قابل قبول برای داشتن اندامی متناسب و سالم برای خود بسازید. با توجه به تجربیاتم به این نتیجه رسیده ام که برنامه هایی که بر روی لاغری و خوش اندامی بدن کار می کنند، اکثرشان بر روی این مسئله که افراد چگونه می خواهند به نظر برسند کار می کنند. اما من معتقدم که برای تشویق شدن در انجام این کار لازم نیست که چگونه به نظر برسیم، بلکه باید به این مسئله توجه کنیم که لاغری و تناسب اندام ما چه تأثیری بر روی سلامتی و اهدافی که در زندگی داریم می گذارد. پیشنهاد من این است که نگاهی به یادداشت های قبلی که در دفترچه تان وجود دارد بیاندازید تا به یاد آورید که چرا این کار را انجام می دهید. اگر این کتاب را می خوانید، می توانم حدس بزنم که می خواهید تغییر کنید، تغییری که در یک مدت زمان طولانی صورت خواهد گرفت. پس برای حرکت در این مسیر نیاز به یک انگیزه ی قوی دارید، انگیزه ای که تمام دلایلی که شما را به سمت این تغییرات سوق می دهد تحت پوشش قرار دهد. سپس به راه خود ادامه دهید، پس حالا که به این موضوع که، سلامتی از دیدگاه شما چه معنی می دهد، فکر کرده اید، اجازه دهید که نگاهی به اصول مهمی که قصد دارید بر روی آنها کار کنید بیاندازیم.
:)
در بخش بعدی با اصول کلیدی سلامتی، خوش اندامی و کاهش وزن آشنا خواهید شد
«همیشه زمانی قدر سلامتی خود را می دانیم که آن را از دست داده باشیم.»
سیندی گیلمورا
زمانی که به مدرسه می رفتم، دبیر زیست شناسی مان پرسید اگر قورباغه ایی را که در ظرف آب جوش بگذارید، چه اتفاقی می افتد؟ برای من خیلی جالب بود که چرا دبیر زیست شناسی ام چنین اتفاقی را برایمان تعریف می کند، اما حال که دارم از دید رفتاری به این مسئله نگاه می کنم می توانم به نکته ای که در بیان آن نهفته است پی ببرم. همانطور که من و شما از زیر آب جوش فرار می کنیم و بیرون می پریم، قورباغه هم سریعاً از آب جوش به بیرون جست می زند و دیگر به آن نزدیک نمی شود. چرا که او دریافته است تا چه اندازه حرارت و گرمای آب برای او نامناسب است و این موضوع کاملاً قابل درک است. حال پرسش این جاست که چگونه می توانید قورباغه ایی را در یک ظرف آب جوش نگه دارید؟ البته با این فرض که شما دلیلی موجه برای انجام این کار دارید.
بسیار خوب، شما قورباغه را در ظرف آبی که دمای آن برای او مناسب است قرار دهید، سپس به تدریج دمای آب را افزایش دهید. قورباغه به افزایش تدریجی دما عادت می کند و در همان آب باقی می ماند، حتی زمانی که آب به نطقه ی جوش می رسد متأسفانه قورباغه درک نمی کند که تا چه اندازه خطر در کمین اوست چرا که بدن او به این دما عادت کرده و در نهایت می میرد.
«ذره، ذره، کم کم»
درست مثل من که وقتی بچه بودم و این داستان را شنیدم و متعجب شدم، حتماً شما هم از این که چرا من این داستان را برای شما تعریف کردم تعجب می کنید. همکاری من با صدها نفر در طی این سالها نشان داده است که شباهتی در این داستان با روشی که مردم برای حفظ سلامتی خود در پیش می گیرند وجود دارد. مردم بعضی از عادات نادرست و بیمارگونه شان را در یک جا جمع می کنند، به طوری که هیچ کدام از این عادات خود به تنهایی بد به نظر نمی رسند. اما زمانی که تمام آنها یک جا با هم جمع می شوند ناراحت کننده و ملال آور به نظر می رسند. دقیقاً همانطور که قورباغه متوجه نمی شود دمای آب تا چه اندازه برایش خطرناک است، بسیاری از افراد متوجه این موضوع نیستند که تا سلامتی آنها چه اندازه رو به وخامت است. همچنین آنها انرژی لازم را برای مقابله و رویارویی با درد و بیماری ها را ندارند و متوجه این نکته که همه جای بدن شان درد می کند نمی شوند. حالِ این افراد روز به روز بدتر و بدتر می شود. این کار دقیقاً مانند این است که شما کمربند شلوارتان را شُل و شُل تر می کنید تا برای شما قابل تحمل تر شود. این کار ایرادی ندارد. افزایش تدریج کلسترل هم زیاد بد نیست. اما سرانجام افراد به نقطه ای می رسند که احساس می کنند چقدر مریض و بیمار هستند. به عنوان مثال، شاید فردی به تدریج اضافه وزن پیدا کند و شاید از خوردن لذت کافی ببرد، اما در نهایت این اضافه وزن باعث سخت تر شدن تنفس و بالا رفتن فشار خون او می شود و در نهایت دیابت نوع دوم را برای او رقم می زند.
درهر مرحله که اضافه وزن پیدا می کنید مشکلی به مشکلات دیگر و یک خبر بد به خبرهای بد دیگر اضافه می شود، اما چون این اضافه وزن ناگهانی نیست، شما را متوجه این موضوع نمی کند که این مشکلات از اضافه وزن به وجود آمده است. دقیقاً همانند داغ کردن آب که دمای آن در هر دقیقه یک درجه افزایش می یابد، و باعث غافلگیر شدن شخص می شود و ناگهان خود را در میان آب داغ می یابد. اگر افراد یک شبه سلامتی خود را از دست بدهند و دچار این امراض شوند، آن گاه به معضل اضافه وزن توجه بیشتری خواهند کرد.
اما از آنجایی که مشکلات سلامتی آنها در طول زمان خودش را نشان می دهد، آنها متوجه این موضوع نمی شوند که تا چه اندازه از لذت داشتن سلامتی خوب و ایده آل دور شده اند. در نهایت، آنچه که اکثر افراد را به سمت تغییر بیماری و نوع دردشان ترغیب می کند همین واقعیت تلخ و غم انگیز است. خبرهای خوب اینکه، حتی اگر شما در وسط آب جوش هم نشسته باشید (در یک موقعیت وخیم و بحرانی از نظر سلامتی قرار گرفته باشید.) می توانید بسیاری از مشکلات مربوط به سلامتی خود را با تغییر در رفتار و عادات حل کنید. این قسمت از برنامه ی سر و سامان دادن زندگی می گوید که چگونه این کار را انجام دهید. با کار بر روی این فصل، شور و نشاط بیشتری خواهید کرد و خودتان را شادتر، لاغرتر، خوش اندام تر و سالمتر خواهید یافت.
بعد از خواندن این بخش، اکثر شما پی به اهمیت این 21 روز و تأثیری که این ابزار بر روی سر و سامان شما خواهد داشت پی خواهید برد. گروهی از شما تمایل دارید که ادامه ی فصل را بخوانید و آن فوق العاده جالب و هیجان انگیز است، به شرط آنکه به کار با این ابزار و اصول ادامه دهید. درستی یا اشتباهی در این برنامه وجود ندارد. آن کاری را انجام دهید که برای شما مؤثرتر است. باقیمانده ی برنامه، بازبینی بخش هایی است که در زیر آمده است. عواملی مثل: سلامتی، تناسب اندام، کاهش وزن، اعتماد به نفس، عزت نفس، روابط دوستانه و شادی ها. مسائل متفاوتی وجود دارند که شما می توانید بر روی آنها کار کنید. حال می توانید به ترتیب کتاب پیش بروید و مسائل را فصل به فصل بخوانید یا اینکه هر کدام را که خودتان تمایل دارید ابتدا بخوانید. شما با تکمیل پرسش نامه ایی که در پایان این فصل آمده، متوجه خواهید شد که کدام قسمت دردرجه ی اول اهمیت قرار دارد. پرسش نامه ای که برای سر و سامان دادن به زندگی شما در نظر گرفته شده و توسط من و یک روانشناس تهیه شده است. با کار بر روی این سؤالها، شما به یک امتیاز برای هر کدام از 4 بخشی که در این کتاب آمده است می رسید. آنچه که از این امتیازها به دست می آید. این است که می توانید بفهمید کدام هدف در درجه ی اول اهمیت قرار دارد. به عنوان مثال، اگر امتیاز بدست آمده برای رابطه ی دوستانه عدد 10 باشد و این امتیاز به نسبت امتیازهای دیگر در رتبه ی بالاتری قرار گرفته باشد، شما خواهید فهمید که باید از کجا شروع کنید. حال می توانید این پرسش نامه را پُر کنید.
با فهمیدن این مسئله می توانید برنامه ای را آغاز کنید تا آگاهی شما از رفتارهای تان بالا برود. بالاترین امتیازی که شما می توانید برای هر کدام از این اهداف کسب کنید عدد 25 است.
بنابراین کل امتیاز به دست آمده برای سر و سامان دادن به زندگی تان عدد 100 است. این امتیاز الگوی مناسبی برای شماست تا بتوانید برنامه های خود را بر اساس آن ارزیابی کنید. بر اساس کاری که از طریق این کتاب انجام می دهید، در آخر برنامه به پرسش نامه رجوع کنید و نگاهی به آن بیاندازید. به وضوح می فهمید که تا چه اندازه کارتان را به خوبی انجام داده اید. لطفاً هر گزارش را با دقت بخوانید و با استفاده از این درجه بندی امتیازات موافق و مخالف را تعیین کنید. با خط کشی به دور عدد مناسب کل امتیاز به دست آمده درهر بخش مشخص می شود. این عدد را در سمت راست خانه بنویسید، عدد حاصل از جمع کل sylo است.
بخش اول:
-اعتماد به نفس و ارزش گذاری به خودم.
- کنترل زندگیم را در دست دارم.
- بیشتر مواقع احساس خوبی به خودم دارم. احساس اعتماد به نفس و درایت می کنم.
- اکثر مواقع حس مثبت اندیشی و خوش بینی نسبت به آینده دارم.
- به آینده دید خوبی دارم و احساساتم را کنترل می کنم.
- خیلی کم احساس اضطراب و عدم اعتماد به نفس می کنم.
اصلاً موافق نیستم
موافق نیستم
بی تفاوتم
موافقم
کاملاً موافقم
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
جمع نمرات
بخش دوم:
- سلامتی، تناسب اندام، و وزن تعادل من
- بیشتر مواقع احساس خوش اندامی و سلامتی می کنم.
- در کنترل وزن، تغذیه و تناسب اندامم دقت نظر دارم.
- عادت به خوب خوردن دارم، در رژیم حد تعادل را رعایت می کنم و قبل از احساس سیری از خوردن دست می کشم. از خوردن غذاهای بد دوری می کنم و آهسته غذا می خورم.
- به طور منظم 3 روز در هفته، روزی 30 دقیقه ورزش می کنم.
- هم اکنون وزن ایده آل دارم.
اصلام موافق نیستم
موافق نیستم
بی تفاوتم
موافقم
کاملاً موافقم
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
جمع نمرات سلامتی
بخش سوم:
- روابط دوستانه ام
- تعداد دوستان صمیمی من محدود است.
-به طور منظم زمانهای خاصی را با آنها می گذرانم و به این مسئله اهمیت می دهم.
-صداقت و دوستی را با افرادی که برای مهم هستند رعایت می کنم.
-از دوستانی که به من احترام می گذارند و به آنها نزدیک هستم قدردانی می کنم.
- به ندرت احساس تنهایی می کنم.
اصلاً موافق نیستم
موافق نیستم
بی تفاوتم
موافقم
کاملاً موافقم
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
جمع نمرات روابط دوستانه
بخش چهارم:
- شادی ها و رضایتمندی ها
- نسبت به آنچه که در زندگی دارم احساس رضایت می کنم.
- اکثر شب ها راحت می خوابم و در روز احساس شادی می کنم.
- معمولاً احساس شادی می کنم و نیمه ی پر لیوان را می بینم.
- بر روی داشته هایم تمرکز می کنم.
- اغلب اوقات شاد و خوش بین هستم.
اصلاً موافق نیستم
موافق نیستم
بی تفاوتم
موافقم
کاملاً موافقم
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
1
2
3
4
5
جمع نمرات رضایت مندی
جمع نمرات ضربدر 4
جمع کل sylo
یادداشت های روزانه سر و سامان زندگی تان
روز:
ابزار و اصولی که امروز از آن استفاده می کنم
افکار، احساسات و مشاهدات
3 نکته ی مثبتی که امروز اتفاق افتاد
یادداشت های دیگر: غذا / خاطرات شغلی
در فصل دوم این کتاب در آینده انشالله با سلامتی، تناسب اندام و کاهش وزن آشنا خواهید شد
تنفس به ما زندگی می بخشد و آن به این دلیل است که تنفس یکی از راه هایی است که باعث آسایش و آرامش ما می شود. همه ی ما نفس کشیدن را حق مسلم خود می دانیم. از شما می خواهم برای چند دقیقه هم که شده بر روی این مسئله که عمل تنفس چگونه انجام می شود تمرکز کنید. بعضی از مردم به سختی قبول می کنند که چیزهایی ساده مثل تمرکز بر روی عمل تنفس می تواند مفید و باعث بهبودی هدف های زندگی شان شود. تنفس عملی است که ما در هر لحظه از روز آن را انجام می دهیم. اگر یک آن عمل تنفس را قطع کنیم و بعد دوباره نفسی تازه بکشیم، با این عمل سلامتی و شادی را در وجودمان تازه می کنیم. آیا می دانید که ما در روز 20 هزار بار عمل دم و بازدم را انجام می دهیم؟ بسیاری از ما عمل تنفس را صحیح انجام نمی دهیم. در صورتی که درست تنفس نکردن اثر مستقیمی بر روی سیستم عصبی ما می گذارد.
امروزه بسیاری از افراد به صورت بریده بریده نفس می کشند. علت آنکه نفس کم می آورند این است که یاعصبانی می شوند و یا عکس العملی است که نسبت به استرس و اضطراب از خود نشان می دهند. درست تنفس نکردن واکنشی است که بدن ما فوراً در برابر اتفاقات از خود نشان می دهد. هنگامی که استرس داریم و یا ترسیده ایم، در واقع در وضعیت آماده باش قرار گرفته ایم. به طوری که نمی توانیم فشار وارد شده را تحمل کنیم. اما این عمل بر روی سلامتی ما تأثیر می گذارد. زمانی که استرس داریم، بدن ما نمی تواند به خوبی رشد کند و به وظایف خود به درستی عمل کند و خودش را آن طور که باید و شاید بازیابی کند. اگر احساس می کنید که عمل تنفس را درست انجام نمی دهید، مسائلی وجود دارد که می توانید با درست انجام دادن آنها تنفس خود را به حالت عادی برگردانید. نفس عمیق کشیدن و آرام کردن، از موارد بسیار مهمی هستند که می توانند کیفیت زندگی شما را بالا ببرند. قبل از آنکه به شرح آنچه که باید انجام دهید بپردازیم، بهتر است نکات جالبی که در پشت این راهکار وجود دارد را یاد بگیرید تا در یابید چرا از این ابزار و اصول استفاده می کنید.
-بینی شما به گونه ای طراحی شده است که هوا را تصفیه می کند، کاری را که دهان شما نمی تواند انجام دهد. هنگامی که از راه دهان نفس می کشید به بدن اعلام می کنید که در یک وضعیت اضطراری قرار دارید. زمانی که افراد می ترسند، معمولاً خیلی تند و سریع از طریق دهان نفس می کشند و نفس نفس می زنند. به طوری که این نفس نفس زدن، تصفیه ی دی اکسید کربن را در بدن با مشکل همراه می کند.
-کنترل تنفس وضعیت احساسی و عاطفی را تعدیل می کند. هنگامی که به طور منظم و عمیق نفس می کشید، احساس قدرت می کنید و می توانید با ناراحتی ها و اضطراب های خود بهتر کنار بیایید.
- هنگامی که نفس عمیق می کشید اکسیژن بیشتری فرو می دهید و چربی بیشتری را می سوزانید. تنفس عمیق به شما کمک می کند تا تمریناتی را که انجام می دهید تأثیرگذارتر باشد. چرا که اکسیژن رسانی بهتر صورت می گیرد و خون را به تک تک سلول های بدن شما می رساند و سلامتی خوب و بی نظیری را برای شما رقم می زند. وقتی صحبت از سلامتی می شود مردم حس بهتری نسبت به خودشان پیدا می کنند. چرا که آنها دوست دارند سالمتر، لاغرتر و خوش اندام تر باشند و چربی کمتری را با خودشان حمل کنند.
«تنفس در عمل»
حال که یک پیش زمینه از عمل تنفس دارید می دانید که در مرحله ی بعد چه کاری انجام دهید. از شما می خواهم که در این امر، مرا همراهی کنید. بدون اینکه پیش قضاوتی داشته باشید و یا عقایدتان تحت تأثیر قرار بگیرد. این اصول و ابزار وسیله ای برای ایجاد آرامش و سکوت در میان افکارتان است. با تمرین بر روی این اصول، می توانید آرامش و سکوت را به دست آورده و احساس خود را بهتر کنترل کنید. حال بیایید ببینیم چه اتفاقی می افتد زمانی که عادت می کنید بر روی عمل تنفس خود تمرکز کنید. ابتدا مکانی را پیدا کنید که بتوانید برای مدت چند دقیقه و بدون هیچ گونه تشویش و ناراحتی در آنجا نشسته و تمرکز کنید. سپس چشم های خود را ببندید، این کار باعث می شود که هر عامل خارجی که باعث مختل شدن حواس شما می شود را از ذهن خود دور کنید. حال خیلی ساده و راحت تنفس تمرکز کنید. هیچ کار دیگری انجام ندهید. برای یک دقیقه تمرکز کنید. اگر فکرتان منحرف شد و از تمرکز خارج شدید مجدداً حواس تان را بر روی تنفس متمرکز کنید. امکان ندارد که بدون توجه به رادیو یا تلویزیون در یک جا بنشینید، زیرا درغیر این صورت حواس شما کاملاً پرت می شود.
چالش ها از اتفاقاتی که بر روی بدن شما و افکارتان رخ می دهد ایجاد می شود و شما به راحتی این چالش ها را قبول می کنید. از شما می خواهم که حتی برای یک دقیقه هم که شده این کار را انجام دهید. شاید گروهی از شما حس خوبی نسبت به این کار نداشته باشید، ولی از شما می خواهم که حتماً این کار را انجام دهید. شما قطعاً در این کار موفق می شوید. بعد از اینکه روزی یک دقیقه بر روی تنفس خود تمرکز کردید، این مقدار را افزایش دهید، به طوری که بعد از 21 روز شما باید در طی روز 21 دقیقه تمرکز کنید. بسیاری از افرادی که با من در این روش هم گام بوده اند اعلام کردند که این اصول و ابزار به آنها کمک کرده تا یاد بگیرند چگونه حس آرامش و آسایش بیشتری را در درون خود ایجاد کنند. این امر باعث تغییرات چشمگیری در کیفیت زندگی آنها شده است. گروهی از افراد به راحتی نمی پذیرند که چیزهای ساده می توانند این چنین قدرتمند عمل کنند. به همین علت آنها در برابر انجام این تغییرات مقاومت می کنند. آنها باور نمی کنند که اتفاقاتی به این سادگی، تغییراتی بدین بزرگی را ایجاد کند. اما از شما می خواهم که این کار را انجام دهید و پیش بروید و بعد قضاوت کنید و مطمئن باشید که ارزش تلاش کردن را دارد. حالا ممکن است چه اتفاق بدی بیافتد؟!
در بخش بعد با در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟! آشنا خواهید شد
قبل از آنکه از این بحث عبور کنیم، یک سری مسائل است که می خواهم شما آنها را خوب درک کنید و قدر آنها را بدانید. با انجام این کار می توانید در مسیر سر و سامان دادن به زندگی تان قدم بردارید:
اخیراً مراجعی داشتم که حدود 5 سال پیش در یک سیمنار کاهش وزن شرکت کرده بود این مرد. در این مدت بیش از 5 کیلو وزن کم کرده بود که این خود یک موفقیت بزرگ به شمار می آمد. او مصمم بود که وزنش را کم کند، زیرا می خواست ازدواج کند و دوست نداشت با یک هیکل چاق و ناموزون از بین صندلی های تالار به سمت همسر آینده اش قدم بردارد.
حال که شما تصور درست و به جایی از اهداف بزرگ در زندگی دارید، به شما کمک خواهم کرد تا با استفاده از ابزار متنوع و گوناگونی (مثل کتاب) که در دست دارید زودتر از موعد مقرر به اهداف تان جامع عمل بپوشانید. می توانید با استفاده از ابزاری که برای سر و سامان دادن به زندگی تان در نظر گرفته شده است رفتارهای جدید را جایگزین رفتارهای قدیمی کنید. به طوری که در نهایت این رفتارهای جدید به صورت یک عادت تازه در شما بروز خواهد کرد. در مجموع در بین اهداف بزرگی که در نظر گرفته ایم، اهداف کوچکتری هم هستند که در مسیری که برای رسیدن به اهداف اصلی در نظر گرفته ایم با آنها مواجه می شویم.
«با یادداشت های روزانه زندگی خود را سر و سامان دهید»
برای اولین بار است که از شما می خواهم افکارتان را یادداشت کنید. با این کار می خواهم شما را با یادداشت هایی که باعث سر و سامان دادن به زندگی تان می شود آشنا کنم. از ابتدا تا انتهای این برنامه چیزهای زیادی برای یادداشت برداری خواهید داشت. همچنین اگر تمام این یادداشت ها را در یک جا جمع کنید، کارتان را راحت تر کرده اید. برای این کار از هر نوع دفترچه یادداشتی می توانید استفاده کنید. پیشنهاد می کنم که برای انجام این کار از یک دفترچه مخصوص استفاده کنید.
این کار باعث می شود که شما صاحب یادداشت هایی شوید که زندگی تان را سر و سامان بدهد. اگر می توانید، دفترچه ای را انتخاب کنید که جذابیتی خاص داشته باشد، چرا که این جذابیت سبب می شود که شما وقت بیشتری برای نوشتن بگذارید.
به عنوان مثال، ممکن است دفترچه ای را انتخاب کنید که رنگی شاد داشته باشد و شما را به وجد آورد، یا اینکه عکس هایی بر روی آن باشد که گل لبخند را بر روی لبان شما بنشاند و شادی را به صورت شما بیاورد. این یادداشت ها شما را در هر مرحله از زندگی یاری خواهند کرد، پس بهتر است که از بهترین ابزار برای نوشتن این یادداشت ها استفاده کنید تا اثری ماندگار از پیشرفت های خود در تمام زندگی داشته باشید.
در آخر هر فصل و در یک صفحه، خلاصه ای از یادداشت های نوشته شده را مشاهده خواهید کرد.
یادداشت های روزانه سر و سامان زندگی تان
روز:
ابزار و اصولی که امروز از آن استفاده می کنم
کتاب، کنترل احساسات و رفتار و آرامش و صبوری
افکار، احساسات و مشاهدات
شادی و آرامش ، کسب تجربه، امید و هیجان و انگیزه بیشتر و شکرگزاری بیشتر، مهربانی با اطرافیان و دیگران را درک کردن و مبارزه با افکار منفی و مشغول شدن با کتاب خواندن و برنامه ریزی برای زندگی بهتر و کارهام رو با کیفیت انجام بدم و دستمزد خوب به اندازه بگیرم و لذت از کار ببرم و وقتی هم برای خودم داشته باشم
3 نکته ی مثبتی که امروز اتفاق افتاد
آرامش، کمتر سوال کردن، امید و هدف بزرگ و انگیزه و شکرگذاری
یادداشت های دیگر: غذا / خاطرات شغلی
غذای خوشمزه و شکرگذاری کردن و خاطره ی شغی که بیشتر به کار انگیزه دارم و دوست دارم به نحو احسنت و با کیفیت کارم رو انجام بدم و علاوه بر دستمزد لذت از کیفیت کاری که به مشتری میدم می برم
با این کار، شما خلاصه ای از مطالب ارائه شده را به خواننده تقدیم می کنید. این الگو را می توانید در تمام دفترچه ی یادداشت پیاده کنید. چرا که این مدل نت برداری برای تمام برنامه ها قابل اجراست و شما دیگر مجبور نخواهید بود که برای اجرای هر برنامه یک الگوی خاص را طراحی کنید. البته به یاد داشته باشید که نوع یادداشت ها به این بستگی دارد که بر روی چه مشکلی از زندگی تان کار می کنید.
آیا می دانید وقتی یک هواپیما به سمت مقصد حرکت می کند به ندرت در یک مسیر مستقیم پرواز می کند؟! مسیر هواپیما متناسب با شرایط جوی و ترافیکی آسمان تعیین می شود. اگر این مسیر را بر روی کاغذ به نمایش در بیاوریم شکل غیر منطقی و نامتعادل خواهد داشت. بدون توجه به این مسیرهای پر پیچ و خم، خلبان به کار خود ادامه می دهد. البته او مقصد را می شناسد و می داند به کجا خواهد رسید. ما می توانیم همین روش را برای هر تغییری که می خواهیم در زندگی مان ایجاد کنیم. برای آنکه به هدفمان برسیم باید راه های متفاوتی را چندین و چند بار امتحان کنیم و انعطاف پذیر باشیم و از شکست نهراسیم. به طور حتم در طی این مسیر به موانع زیادی برخورد می کنیم. برای رفع این موانع باید نقشه مان را تغییر دهیم و از همان ابتدای راه مشخص کنیم که می خواهیم به کجا برسیم. برای شناسایی مقصد، اول از همه باید تشخیص دهیم که کدام بخش از زندگی ما نیاز به تغییر و اصلاح دارد. در مرحله ی بعد باید یک هدف کاملاً روشن و هیجان انگیز را برای خودمان در نظر بگیریم، زیرا زمانی که چیزی برای ما جالب به نظر برسد و بتوانیم تمام مزایایی که رسیدن به آن هدف برای ما فراهم می کند را ببینیم، تحمل سختی هایی که برای رسیدن به آن هدف می کشیم برای ما راحت می شود. شاید بعضی از شما از قبل بدانید که به چه چیزی می خواهید دست پیدا کنید، اما شاید برای گروهی دیگر این هدف دقیقاً واضح و روشن نباشد. به نظرم که هدف اصلی بیشتر کسانی که این کتاب را مطالعه می کنند این است که حس رضایت، شادمانی و اعتماد به نفس بالا در وجودشان ایجاد شود. البته این را هم بگویم که وسعت بزرگی هدف هر کدام از شما به موارد خاصی که تمرکز بیشتری بر روی آن خواهید داشت بستگی دارد. بنابراین از هم اکنون از شما می خواهم که وقتی خود را صرف تعقیب و گریز بر روی سؤالاتی بکنید که با استفاده از آنها، آنچه را که در ذهن تان به عنوان یک مورد جدول باقی مانده است را واضح و روشن کنید. سؤال ها از این قرار است:
- دقیقاً، چه می خواهم؟
- کِی، کجا و با چه کسی می خواهم آن کار را انجام دهم؟
- چه نتیجه ی ویژه و متفاوتی از انجام دادن آن کار خواهم گرفت؟
- از کجا بفهمم که به هدف اصلی رسیده ام؟
- چه موفقیتی از انجام این کارها نصیبم می شود؟
- چه احساسی نسبت به آن کار دارم؟
- برای کسب موفقیت چه توانایی هایی را باید در نظر بگیرم؟
- به محض آنکه به موفقیت رسیدم، چه چیزی خواهم دید، چه چیزی خواهم شنید و چه احساسی خواهم داشت؟
- به محض آنکه به موفقیت رسیدم چگونه به نظر خواهم رسید؟
- رسیدن به این موفقیت چه تأثیری در آینده ی من خواهد داشت؟
با پاسخ به این سؤالات به این نتیجه خواهیم رسید که آیا واقعاً به آنچه که فکر می کنیم عمل می کنیم یا خیر؟
زمانی که ایده و نظری در ذهن داریم، تمایل زیادی برای رسیدن به این ایده و نظر در ما وجود دارد، اما زمانی که به هدفمان می رسیم دیگر آن جذابیت و تمایلی که در ابتدا در ما وجود داشت، در درون ما احساس نمی شود. در واقع تصور آنچه که ممکن است اتفاق بیافتد، مثل داشتن یک کار جدید یا از دست دادن یک رابطه ی عاشقانه ویا کاهش وزن، شما را به این فکر وا می دارد که این تغییرات چه تأثیری بر روی احساسات، آرامش و عواطف شما خواهند داشت. برای ایجاد یک تغییر چشمگیر در زندگی، نیازمند زمان و زحمت زیادی هستیم. در واقع روپاپردازی روشی است تا از این طریق مطمئن شوید که انجام آن کار شما را به موفقیت کامل می رساند.
آیا می توانید به من بگویید که از ابتدا فرد فعال و مثبت و با اراده ای بودید یا اینکه فردی هستید که در مخصمه گیر افتاده؟! دقیقاً شبیه اینکه با دنده ی خلاص درون یک چاله گیر افتاده باشید.
من همیشه مجذوب توانایی افراد شده ام، خصوصاً زمانی که به خواسته ی خود نمی رسند و اوضاع بر وفق مرادشان نیست. من همیشه از توانایی که در زمان غلبه بر مشکلات و ناملایمات در ما ایجاد می شود شگفت زده می شوم. به ویژه زمانی که گروهی از افراد را می بینم که کاملاً می دانند به آنچه که می خواهند نمی رسند، ولی با تلاش و باوری که در راه رسیدن به هدفشان به خرج می دهند به طرز شگفت انگیزی به خواسته های خود می رسند. من به تازگی به یک برنامه ی تلویزیونی که ماجراهای یک مدرسه ی کُر را به تصویر می کشد علاقمند شده ام. آنها برای اجرای مسابقه ی بین المللی کُر که در چین برگزار می شد آماده می شدند. آنچه که باعث خاص شدن این گروه شده این است که هیچ کدام از این بچه ها تا به حال در گروه کُر آواز نخوانده اند و اصلاً درک درستی از موسیقی ندارند. به هر صورت آنها زیر نظر مربی خبره تعلیم دیدند و در طول مدت 9 ماه در حد یک استاد دانشگاه تغییر کردند. بیشترین چیزی که من را به سمت این گروه سوق داد مسیری بود که هر کدام از آنها برای رسیدن به این مقام طی کرده بودند. هر کدام از آنها دلیلی برای شکست و نرسیدن به هدف داشتند. اما آنها با مشکلات مبارزه کردند و خود را رشد دادند و بالا کشیدند و به حدی رسیدند که توانستند در سطح بین المللی به رقابت بپردازند. مهم نیست که آنها مجدداً در گروه کُر آواز بخوانند و یا به طور شخصی این کار را انجام دهند، آنچه که مهم است این هست که آنها به این باور رسیده اند که می توانند در هر امری موفق شوند. اگر برای هر کاری یک برنامه ریزی درست ترتیب دهند و وظایف خود را به نحو احسن انجام بدهند و از کارشناسان راهنمایی بگیرند و برای انجام خواسته های شان انگیزه کافی داشته باشند، مسلماً به آنچه که می خواهند می رسند.
حدس می زنید که تا چه اندازه ظرفیت دارید؟! آیا قابلیت های خودتان را می شناسید؟! اگر مثال مدرسه ی گروه کُر را درک کنید و به دانسته های خود اعتماد داشته باشید و به این باور برسید که هر چیزی امکان پذیر است، مطمئن باشید که به هر آنچه بخواهید می رسید و این باعث شگفتی شما خواهد شد.
خبرهای خوب اینکه، هر چه عادت های جدید بیشتر و بیشتر تکرار شوند راحت تر ملکه ی ذهن می شوند و آنها را راحت تر می پذیریم. به طوری که آنچه در ابتدا سخت و غیر ممکن به نظر می رسید، هم اکنون می تواند به راحتی و به روش های مختلف انجام گیرد. اگر تمرینات ذکر شده در صفحه ی 15 (صفحه 15 کتاب: همه ما در زندگی خود با مشکلاتی مواجهیم که می خواهیم آنها را سر و سامان دهیم و اینکه ما بخواهیم تمام این کارها را در این کتاب عنوان کنیم بسیار سخت و مشکل است. به هر تقدیر، این فصل ها جزییات اصلی تغییرات فیزیکی و احساسی را برای شما بیان خواهد کرد و شما قادر خواهید بود که بر اساس این جزئیات موقعیت های خاص و ویژه ای را که برای تان ایجاد می شود راحت تر حل و فصل کنید. به عنوان مثال اگر از شغل خود لذت نمی برید با کار بر روی اعتماد به نفس و اینکه چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنید و با کشف اینکه چه موضوعی باعث شور و نشاط شما می شود می توانید دیدگاه روشنی نسبت به چگونگی تغییرات در زندگی تان پیدا کنید. اگر مشکل مالی دارید با سر و سامان دادن خودتان، بالا بردن عزت نفس و یافتن مواردی که شما را شاد می کند می توانید اوضاع مالی تان را سر و سامان دهید. در راستای نظریات گفته شده انتخاب با شماست که بر روی کدام یک از موارد سلامتی، کاهش وزن و تناسب اندام، عزت نفس و اعتماد به نفس، رابطه ی عاشقانه و شادی و خوشبختی کار کنید. بعد از اتمام فصل اول، پرسش نامه ای کوتاه وجود دارد که شاید به شما کمک کند تا هدف هایی از زندگی تان که نیاز به توجه بیشتری دارد را کشف کنید. اگر بخواهید هر کدام از موارد مطرح شده در این کتاب را انتخاب کنید، باید برای انجام و به ثمر رساندن آن انگیزه داشته باشید، در غیر این صورت ادامه ی کار برای شما سخت و دشوار خواهد شد. در این صورت است که به نتیجه ی دلخواه می رسید و برنامه ی شادی را پیش رو خواهید داشت.) را به خاطر بیاورید، به راحتی می توانید به انجام چیزهایی که در حال تکرار آن هستید عادت کنید.
برای اینکه تغییرات در درون خود را شروع کنید، باید حتماً عکس العمل های ناخودآگاه مغزتان را نادیده بگیرید تا به این باور برسید که شما مایلید با رفتارهای جدید موافقت کنید. شما باید حداقل 21 بار بر روی عادت های جدید تمرکز کنید آن گاه می بینید که چگونه مغزتان به طرز شگفت آوری عادت های جدید را قبول خواهد کرد. این یک بهره برداری درست و به جا از سرمایه گذاری است که در مورد وقت و انرژی کرده ایم. شما این طور فکر نمی کنید؟! آیا این آمادگی را دارید که به سعی و تلاش خود ادامه دهید؟! بــــــــــــــــله
از آنجایی که مغز شما کاری می کند که برای او به صورت عادت در آمده است، برای آنکه بتوانید مغزتان را به سمتی سوق دهید که کارهای متفاوتی را انجام دهد، نیاز به آگاه سازی و راهنمایی مغزتان دارید، چون مغز شما کنترلی بر روی عادت ها و رفتارهای شما ندارد. مغز شما فکر می کند آنچه را که انجام می دهد برای شما کارساز و مفید است، اگر در برابر این عملکرد مقاومت می کنید، این بدان معنی نیست که وضعیتی که شما در آن قرار گرفته اید وضعیت مطلوب و خوبی است و باید آن را حفظ کنید، چرا که مغز شما برخلاف نظر شما، یا به عبارت دیگر بر علیه شما، کاری را انجام نمی دهد، بلکه فقط سعی می کند که بر باورها، رفتارها و افکار شما مُهر تأیید بزند. به عنوان مثال اگر به خودتان تلقین کنید که چاق شده اید مغزتان سعی می کند که به این طرز فکر جامه ی عمل بپوشاند و مُهر تأیید بزند و این باور را در شما ایجاد کند که پرخوری می کنید. اگر به این اطمینان رسیده اید که به اندازه ی کافی خوب نیستید مغز شما در هر موقعیتی تلاش می کند که به این باور مُهر تأیید بزند. اگر باور دارید که شکست خورده اید، مغز شما روی چیزهایی که این مسأله را به تأیید برساند متمرکز می شود و تمام چیزهای دیگری را که انجام می دهید نادیده می گیرد. در واقع تأکید کردن اینکه شما فرد موفقی هستید را نادیده می گیرد و از ذهن شما پاک می کند. در نهایت شما به این نتیجه می رسید که این ما هستیم که به وجود آورنده ی تمام عادت های مان هستیم و نمی توانیم از کسی ایراد بگیریم. از آنجا که دائماً در حال رشد هستیم، می توانیم بر روی عیوب و نقایص خود کار کنیم و آنها را کم رنگ کنیم. مقاومت در برابر تغییرات ابتدایی ترین کاری است که مغز ما از خود نشان می دهد. چرا که او متوجه این موضوع نیست که ما می خواهیم تغییر کنیم. این مقاومت نشان دادن، دلیل قانع کننده ای برای نگه داشتن عادات منفی نیست. اما توجیهی است برای آنکه بدانیم چرا این عادت ها را هنوز با خود داریم. قبل از آنکه جلوتر برویم، باید قبول کنیم که عادت ها فراتر از آن چیزی هستند که بخواهند ما را کنترل کنند. شاید شما شخص و یا شرایط پیش آمده را به خاطر مسیری که هم اکنون در آن قرار دارید سرزنش کنید اما واقعیت این است که اگر شما کنترل بیشتری بر روی رفتارهای خود داشته باشید، دیگر در مورد مسیری که در آن قرار گرفته اید این گونه فکر نمی کنید و کسی را مقصر نمی دانید. البته این را در نظر داشته باشید که ما هیچ گاه از روی عمد این کار را نمی کنیم. بنابراین هدف ما از بیان این موضوعات این نیست که شما به خاطر ناکامی هایی که در زندگی داشته اید خودتان را سرزنش کنید. گاهی مواقع عادت هایی داریم که هم جنبه ی مثبت و هم جنبه ی منفی دارند، براساس تجربیات بدست آمده و مقایسه با مکانیسم دفاعی، این عملکرد به معنای آن نیست که این عادات قابل تغییر نیستند. به محض آنکه آگاهی شما درباره عادت هایی که دارید افزایش یافت، می توانید تصمیم بگیرید که رفتارها و تمامی موارد قابل تغییر را تغییر دهید. انتخاب با خود شماست که بتوانید خودتان را متقاعد کنید که این کارها را انجام دهید و صد البته این امر نیاز به تمرین و تکرار زیاد دارد.
اگر یک حلقه ی کیک دونات را به شما نشان دهم و روی آن متمرکز شوید، بیشتر کدام قسمت آن را می بینید؟! به حفره ای که در وسط آن قرار دارد؟! گروهی از شما به دونات به عنوان یک خوراکی خوشمزه و اشتهاآور نگاه می کنید و گروهی دیگر فقط به چاله ای که در وسط آن قرار دارد توجه می کنند. با پاسخ به این پرسش خواهید فهمید که چگونه به زندگی نگاه می کنید. بیشتر به آنچه که ندارید یا از دست داده اید توجه می کنید و یا به آنچه دارید؟! در روند ایجاد تغییرات در زندگی، تصمیم داریم تا بر روی آنچه که شما دارید کار کنیم نه بر روی آنچه که از دست داده اید. اگر در زندگی چاله های بزرگی دارید، ما راه هایی را به شما نشان می دهیم که بتوانید آنها را پر کنید. به عنوان مثال، اگر فکر می کنید که واقعاً گیر افتاده اید و نمی دانید کدام مسیر را انتخاب کنید، شک نکنید که شما سعی کرده اید خیلی چیزها را تغییر دهید. حتی اگر آن تغییرات خیلی کوچک و ناچیز در حد یک کار، خرید یک اتومبیل و یا حتی آشنایی با یک همکار جدید باشند. اگر به این باور رسیده اید که هیچ اراده ای از خود ندارید، شرط می بندم که از قبل در چیزهای زیادی گیر افتاده اید که ممکن است همه ی آنها مثبت نباشند. مثل تظاهر به آرامش در حالیکه مملو از اضطراب و نگرانی هستید و یا راه رفتن در حین کار. حتی ممکن است این عادت ها از نوع بد آن باشد، مثل مشاجره با مادرتان و یا بدتر از آن نوشیدن مشروبات الکلی در زمان که مشکل دارید. اگر این اعمال مدام تکرار شود به شما ثابت می شود که به طور اساسی در مشکلات گیر افتاده اید و متأسفانه هیچ کدام از این عادت ها کمکی به شما نمی کند.
در واقع شما در تله و دام چیزهایی می افتید که نه تنها هیچ کمکی به شما نمی کند بلکه به مشکلات شما هم اضافه می شود. اگر فکر می کنید که نمی توانید در زندگی هیجان زده شوید به شما قول می دهم که چیزهای زیادی در زندگی وجود دارد که شما را هیجان زده کند. با استفاده از تجربیات گذشته، شما توشه ی خوبی برای گذراندن این راه خواهید داشت. ما عادت کرده ایم که به عادت ها و رفتارهای مان برچسب خوب یا بد بچسبانیم. اما می خواهم با این دید به عادات خود نگاه کنید که آنها رفتارهایی هستند که شما به انجام آن عادت کرده اید. شما مجموعه ای از رفتار و اعمال خودتان هستید. حتی اگر شما سبب تمام اتفاقاتی هستید که در زندگی تان رخ داده است و در تلاطم و سختی قرار گرفته اید باز به آن معنای آن نیست که احساس یأس و ناامیدی کنید.
در واقع باید یاد بگیرید که زندگی خود را از مشکلاتتان بسازید.
شما می توانید هر عادت و یا احساسی را یاد بگیرید و آن را انجام دهید. فقط باید باور کنید که تمام منابع و تدابیری را که به آن نیاز دارید در اختیار دارید. مهم نیست که در گذشته ی شما چه اتفاقی رخ داده و یا ذهنیت و نوع زندگی شما در چه حالت خاصی شکل گرفته است. مهم این است که شما می توانید تغییر کنید و می توانید هر آنچه را که می خواهید به نحو احسن انجام دهید.
در جنگ جهانی دوم، گروهی از ژاپنی ها برای ادامه ی زندگی به جزیره ی کوچکی در اقیانوس آرام رفتند. آنها آموخته بودند که به دشمنان و متجاوزین به کشور ژاپن شلیک کنند. از آنجایی که پادگان آنها رادیو و وسایل ارتباطی با دنیای اطرافش نداشت، بعد از مدت ها که جنگ به اتمام رسید بود، آنها همچنان بر این باور بودند که جنگ تمام نشده و ادامه دارد. گروهی از این سربازان همچنان یونیفرم های قدیمی شان را بر تن داشتند و سلاح خود را تمیز می کردند و به طرف کشتی کشورهایی که در زمان جنگ، دشمن ژاپن بودند شلیک می کردند. آنها به این کار عادت کرده بودند چرا که از تغییراتی که در اطراف آنها رخ داده بود کاملاً بی اطلاع بودند. این عادت و رفتار باید تغییر می کرد. سرانجام مردم به این نتیجه رسیدند که منطقی ترین راه برای حل مشکل این است که یک گروهبان را با همان لباس قدیمی به سوی آنها بفرستند و از آنها به خاطر تلاش ها و جان فشانی هایی که در راه وطن از خود نشان دادند تشکر کند و پایان جنگ را به آنها اعلام کند. اغلب اوقات ما همچنان به روش های قدیمی خودمان ادامه می دهیم و همانند قبل عمل می کنیم و حتی تلاش نمی کنیم که موقعیت ها و اتفاقاتی که در اطرافمان می گذرد را مورد بازنگری قرار دهیم. به این موضوع توجه نمی کنیم که راه های بهتری هم وجود دارند.
دقیقاً به مانند پادگان ژاپنی ها، وسیله ای برای ارتباط با جهان واقع نداریم.
عامل دیگری که باعث می شود در مقابل تغییرات مقاومت به خرج دهیم این است که ما به طور ناخودآگاه در انجام این عادت ها مهارت پیدا کرده ایم. حال این چیزی که من از آن صحبت می کنم مختص به عادت های بد نیست، حتی ممکن است این اتفاق برای عادت های خوب هم بیافتد. مهم این است که بدانیم این عادات چه خوب و چه بد تا چه حد ریشه دار هستند.
در یک تبلیغ خصوصی از مایکل جردن، بسکتبالیست معروف، خواستند که توپ را وارد سبد نکند. اما او نتوانست این کار را انجام دهد. گروه فیلم برداری حدود 20 بار این صحنه را تکرار کرد تا بتوانند پلان اصل را فیلم برداری کند. مایکل جردن آن قدر در انداختن توپ به سبد تمرین کرده بود که در انجام آن خبره شده بود. او به این نتیجه رسیده بود که نیانداختن توپ به درون سبد در آن لحظه واقعاً کار سختی است. چرا که او آن قدر توپ را درون تور انداخته بود که این کار ملکه ی ذهنش شده بود. و انجام ندادن آن کار برایش بسیار سخت بود. بعضی از افراد در برخی کارها چنان مهارت کافی دارند که آن را به صورت خودکار و بدون هیچ تأملی انجام می دهند. این موضوع هم در مورد عادت های خوب و هم در مورد عادت های بد صدق می کند.
اجازه دهید مثالی بزنم: هنگامی که می خواهید اضطراب و نگرانی های تان را مهار کنید چگونه این کار را انجام می دهید؟! پیشنهاد من این است که شما فردی را که دائماً در حال اضطراب است و نگرانی است پیدا کرده و حداقل برای مدت 3 هفته در کنار او زندگی کنید. درست زمانی که می خواهد اضطراب و نگرانی های خود را کنترل کند، همانند قرار گرفتن در ترافیک و یا دیر رسیدن به جایی، کاملاً او را زیر نظر بگیرید و از تمام رفتارها و اعمال و حرکات او کپی برداری کنید. به شما قول می دهم که در خلال این پروسه تا حد زیادی در مهار اضطراب و استرس هایتان موفق می شوید. همچنین اگر می خواهید آرامش داشته باشید و رفتارهایتان را کنترل کنید، می توانید از روی رفتار اشخاصی که این حالت را دارند کپی برداری کنید. اگر می خواهید اضافه وزن پیدا کنید دست به کار شوید و از رفتار فردی که دائماً یک جا نشسته و مقدار زیادی شکر و اسنک های پرچرب و توده ایی گوشت سرخ شده می خورد، کپی برداری کنید. آن گاه خیلی سریع اضافه وزن پیدا می کنید. و برعکس، اگر می خواهید خوش اندام و لاغر شوید از روی رفتار کسانی که این استیل را دارند کپی برداری کنید. یعنی از آنچه می خورند، بخورید، و به اندازه کافی ورزش کنید. در این صورت فُرم بدنتان تغییر می کند و سلامتی شما تضمین می شود. در واقع من گروه زیادی را دیده ام که با ایجاد تغییر در عادات غذایی روزانه شان به راحتی وزن کم کرده اند. ایجاد تغییرات خیلی ساده و راحت صورت می گیرد.
اگرچه ممکن است همیشه این طور به نظر نیاید اما ما این حق انتخاب را داریم که بین آنچه ما می گوییم و فکر می کنیم و در ذهنمان تصور می کنیم و یا حتی احساس می کنیم یکی را انتخاب کنیم. این انتخاب ها هستند که وضعیت ما را تعیین می کنند. ترسناک هست یا نه؟!
پس اگر واقعاً می خواهید تغییر کنید و ترس درون خود را از بین ببرید، اولین کاری که باید انجام دهید آن است که تمام توجه و تمرکز خود را معطوف به انتخاب تان کنید. یک بار که این کار را انجام دهید قادر خواهید بود که خودتان را از قید چیزهای دیگر آزاد کنید و زندگی تان را سر و سامان دهید. همچنین خواهید فهمید که بدون ترس و با اعتماد به نفس بالا می توانید موقعیت های جدیدی را در زندگی تان ایجاد کنید. علاوه بر این مرحله ی جدیدی از شور و عشق و هیجان را در زندگی تان تجربه کنید.
چند سال قبل یک دوره ی کارگاه آموزشی در کالیفرنیا داشتم که با گروهی در مورد فرار از عادات و انجام کارهای متفاوت صحبت می کردم. به انتهای کارگاه اشاره ای کردم و با لهجه ی خاصی گفتم: «بیا، بیا بریم، بریم کاری برای تغییر زندگی مان انجام دهیم». ناگهان در کمال بهت و ناباوری آدم عجیب و غریبی که دائماً بالا و پایین می پرید به سمت من آمد و گفت: «هی، بیا بریم انجام بدهیم.» ظرف چند ثانیه 3 تا 4 نفر از تماشاگران به ما ملحق شدند.
با خودم فکر کردم که ای خدا، این چه کاری بود که من کردم؟! حالا چه کار کنم؟! د رهمان لحظه به این فکر افتادم که خوب است این کارگاه آموزشی را در انگلستان دایر کنم. زیرا در این کشور چنین برخوردی نخواهم دید. زمانی که این موضوع را در کارگاه انگلستان مطرح کردم،دیدم که بسیاری از کارآموزان از خودشان مقاومت نشان می دهند و دست به سینه نشسته اند. از نگاه شان فهمیدم که قصد تغییر ندارند و ترجیح می دهند در همان حالت باقی بمانند. هیچ کدام از شرکت کنندگان در این کارگاه را به علاقه مندی شرکت کنندگان آمریکایی ندیدم. بعضی از مردم خیلی سخت به این باور می رسند که آنها هم می توانند افکار و احساسات خود را تغییر دهند. و این دقیقاً همانند میخی است که در سنگ فرو می کنیم. بسیاری از ما در برابر تغییرات از خودمان عکس العمل هایی همانند ترس، اضطراب، استرس و یا حتی ناخن جویدن و سیگار کشیدن نشان می دهیم.
تغییر احساسات ممکن است به ملموسی تغییر عادات نباشد. اما آنها هم مثل عادت ها هستند. برای آنکه بتوانید خودتان را تغییر دهید لازم است که بعضی از واکنش های احساسی خود را عوض کنید. بدین ترتیب شما با استفاده از اعتماد به نفس و خودباوری می توانید هر آنچه را که می خواهید انجام دهید. من می خواهم به شما نشان دهم که چگونه این کار را انجام دهید.
تجربه ی کاری من با قهرمانان و برندگان مسابقات ورزشی به اینجا رسیده است که بسیاری از آنها زمانی که نقطه ضعف و یا مشکلی دارند از اعتراف به آن واهمه دارند و این ترس و واهمه خودش را در زمان مسابقه نشان می دهد. بر اساس نتایج بدست آمده عمومی ترین ترس در کشورهای اروپایی ترس از معرض دید قرار گرفتن است. از این می ترسیم که مبادا مردم ما را ببینند و به ترس ها و نگرانی های مان پی ببرند. زمانی که بزرگ می شویم یاد می گیریم که ترس ها و عیوب و دل نگرانی های مان را پنهان کنیم. این طرز فکر و این نوع نگرش در جامعه ی ما زیاد دیده می شود. شاید این یکی از همان دلایلی باشد که عنوان می کند که چرا گروهی از افراد از شرکت در صحبت های دسته جمعی واهمه دارند. آنها از اینکه خوب دیده نشوند واهمه دارند. این ترس بازتاب های متفاوتی را در زن ها و مردها ایجاد می کند. زنان مدام این احساس را دارند که اصلاً زیبا نیستند و نمی توانند خودی نشان دهند. ولی این ترس در مردها به گونه ای دیگر بروز می کند چرا که آنها فکر می کنند محکوم به موفقیت هستند. این حس در درون شان وجود دارد که آنها موجوداتی قوی هستند و باید از دیگران محافظت نمایند و نباید از چیزی ترس و واهمه ای داشته باشند. به همین دلیل ترس و اضطراب درونی شان را به صورت پرخاشگری در زمین مسابقه و یا در محیط کاری بروز می دهند. ما عادت داریم که به این ترس ها به چشم یک ضعف نگاه کنیم. برای همین از روبه رو شدن با آن ها واهمه داریم و همین نگاه مانع از این می شود که ما راه های دیگری غیر از ترس را امتحان کنیم.
شایع ترین نوع ترس ها عبارتند از: ترس از شکست، ترس از طرد شدن و ترس از ناشناخته ها. گاهی مواقع این ترس ها مانع موفقیت ما می شود و ما را مأیوس و ناامید می کند. دلایل بسیار ساده ای وجود دارد مبنی بر اینکه چرا مردم به این ترس ها این اجازه را می دهند که آنها را از پیشرفت و ایجاد تغییرات در زندگی بهتر منع کند. ما خواهان آسایش و راحتی هستیم و از اعمال و رفتارهایی که در ما به صورت عادت در آمده است پیروی می کنیم. همین عادت ها عامل ترس در درون ما هستند، تمام این ترس ها و شک و تردیدهایی که در ما ایجاد شده ناشی از افکار و اعمالی است که در گذشته آنها را فرا گرفته ایم. این ترس ها به تجربه ای که از گذشته داریم بر می گردد. به طوری که مغز ما با تکرار این ترس ها به صورت خودکار آن را به صورت یک عادت در ما در می آورد. از آنجایی که هر چیزی با تمرین کردن به صورت یک عادت در ما ایجاد می شود، ترس ها هم با تمرین و تکرار، به صورت یک عادت در ما ایجاد شده اند. در واقع با انجام تمرین است که ترس ها در درون ما رشد پیدا می کنند و ما در انجام این کار کاملاً خبره هستیم.
علاوه بر این مغز به ما کمک می کند تا چاله های ایجاد شده از ترس در ذهن ما کاملاً حفظ شود تا در زمانی مناسب از آنها استفاده کند و آنها را به عرصه ی ظهور برساند. اما ما می توانیم یاد بگیریم که چگونه بر ترس های مان غلبه کنیم و آنها را مهار کنیم. با شناخت ترس ها می توانیم آنها را در زمان خودش مهار کنیم و بر آنها غلبه کنیم. روش های متفاوتی برای غلبه بر ترس وجود دارد که یکی از راه های مناسب آن ایجاد تغییرات است. اولین کاری که باید انجام دهیم، این است که دیدمان را نسبت به ترس های درونی تغییر دهیم.
یک کشاورز پیر سالهای سال اطراف صخره ای بزرگ را، که در یکی از مزرعه هایش قرار داشت، شخم می زد. این صخره تعداد زیادی از گاوآهن های کشاورز را شکسته بود، به طوری که پیرمرد تا حدودی به یک سری افکار خرافی در مورد صخره و شکسته شدن گاو آهن ها اعتماد پیدا کرده بود. افکار خرافی در مورد صخره و شکسته شدن گاو آهن ها اعتماد پیدا کرده بود. تا اینکه یک روز که مجدداً گاو آهن بر اثر برخورد با صخره شکست، دوباره ترس و هراس از وجود صخره در وجود پیرمرد جان گرفت. پیرمرد تصمیم گرفت که فکری اساسی در این مورد بکند. در نتیجه این اهرم در زیر صخره قرار داد و شروع به حرکت دادن آن کرد. با کمال تعجب دید که صخره ای که باعث شکسته شدن این همه گاو آهن شده است فقط 15 سانتی متر ضخامت دارد و می تواند این صخره را با یک پتک خُرد کند و بشکند. هنگامی که پیرمرد تکه های خرد شده ی صخره را درون گاری می گذاشت، یاد وحشت و هراسی که در طی این سالها از بابت صخره در درون او ایجاد شده بود افتاد و شروع به خندیدن کرد و به این فکر کرد که چقدر آسان و راحت توانسته از شر صخره خلاص شود. شاید شما به خاطر ترس و وحشتی که از بعضی چیزهای اطرافتان داشته اید دور آنها خط بکشید و از آنها چشم پوشی کنید. این ترس مانع از این می شود که شما درک کنید که بسیاری از این موانع قابل رفع هستند. اینکه ما نسبت به تغییرات درونمان حس خوبی نداشته باشیم امری کاملاً عادی است. چرا که ما دوست داریم خودمان را در همان شرایط و موقعیتی که هستیم ثابت نگه داریم و تمایلی به ایجاد تغییرات نداریم، ولی این ترس یک مانع جدی برای سر و سامان دادن به زندگی مان است. این ترس از کجا نشأت می گیرد؟!
«ترس از گذشته و آینده»
هر چند وقت یک بار ترس از اینکه آیا گذشته دارد دوباره تکرار می شود به سراغ شما می آید؟
آیا تا به حال اتفاق افتاده که این حس در درون تان ایجاد شده باشد که احتمالاً اشتباه کرده اید؟!
آیا پیش آمده که کسی شما را دوست نداشته باشد یا اینکه می توانستید دست کسی را بگیرید ولی نگرفتید؟! برای بسیاری از ما ترس و نگرانی ناشی از رفتارهایی است که به آینده مربوط می شود. به طوری که این ترس ها یا با آینده ی ما و یا با تجربه کردن مجدد اتفاقاتی که در گذشته افتاده است رابطه دارد. اما حقیقت این است که ما تا حدودی می توانید بر روی اتفاقاتی که قرار است در آینده رخ بدهد تسلط پیدا کنیم، ولی هیچ گاه نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم. واقعاً چه سودی دارد که دائماً از خود انتقاد کنیم و میز محاکمه برای خودمان تشکیل دهیم و مدام خودمان را محکوم کنیم. گذشته را نمی توان تغییر داد. نگرانی در مورد اینکه چه اتفاقی ممکن بود بیفتد ولی نیافتاد و یا چه کاری می توانست انجام شود ولی نشده است برای ما حاصلی جز اتلاف وقت و انرژی ندارد و مانع پیشرفت ما نیز می شود.
باید این نکته را سرلوحه خود قرار دهیم که هر چه در گذشته اتفاق افتاده برای همان زمان گذشته بوده و نباید مدام با خود تکرار کنیم. یکی از بهترین توصیه ها درباره ی گذشته این است که آن کاملاً گذشته است. همچنین یکی از بهترین توصیه ها درباره ی آینده این است که ما این حق انتخاب را داریم که چگونه آینده را بسازیم. اما زمان بهتری وجود دارد که شما تمام توجه و تمرکز خود را روی آن قرار دهید و آن زمان «حال» است. برای کلمه ی «حال» معانی و تعابیر مختلفی وجود دارد. اما بهترین و جامع ترین تعریفی که می شود برای این کلمه پیدا کرد این است که: «حال» بهترین هدیه ای است که شما می توانید به خودتان بدهید. زمانی که یاد می گیریم که در حال زندگی کنیم و از لحظه لذت ببریم، تمام ترس هایی که از گذشته و آینده در ما ایجاد شده است از بین می رود.
زندگی همیشه در حال تغییر است و هر آنچه را که ما در طول زندگی انجام می دهیم و یا هر اتفاقی که در طول زندگی برای ما می افتد در حد یک ریسک و قمار است. پس زمانی که یاد می گیریم که در زمان «حال» زندگی کنیم، می توانیم ترس ها و نگرانی های مان را کنترل کنیم. آن گاه قادر خواهیم بود که راحت تر با ناشناخته ها و موارد غیر منتظره در زندگی برخورد کنیم.
اگر اعتماد به نفس خود را بالا ببریم و در عین حال توانایی هایمان را بر همراه با تغییرات ایجاد شده افزایش دهیم، آینده ای درخشان و هیجان انگیز پیش رو خواهیم داشت. حق انتخاب تا جایی به عنوان امتیاز در نظر گرفته می شود که بتواند گنجایش و ظرفیت ما را با بالا ببرد. اما هنگامی که نمی توانیم چیزی را تغییر دهیم و یا کنترلی بر روی آن داشته باشیم، به جای جنگیدن با آن باید یاد بگیریم که چگونه انعطاف پذیر باشیم تا بتوانیم درهای زیادی را به روی خودمان باز کنیم. در این صورت است که می توانیم احساس پیروزی و شادی کنیم.
پیش تر از شما خواستیم که مثل بچه ها عمل کنید و از دنیای اطراف خود الهام بگیرید، اما نگفتیم که رفتار بچگانه از خود نشان دهید و ناپخته عمل کنید. همچنین می خواهم به شما پیشنهاد دهم که کمی به خودتان فکر کنید و خود را در اولویت قرار دهید. من حتی از شما می خواهم که کمی خودخواه باشید. الان که دارید این جملات را می خوانید چه حسی به شما دست می دهد؟!
از دید شما کلمه ی «خودخواه» چه معنی می تواند داشته باشد؟ اکثر مواقع ما به واژه ی «خودخواه» به دید یک خصوصیت منفی نگاه می کنیم. حال بیایید کمی دید خود را تغییر دهیم و با دیدی کاملاً متفاوت به موضوع نگاه کنیم. تا به حال سفر هوایی داشته اید؟! برای حفظ سلامتی شما در طول پرواز چه نکات ایمنی را به شما آموزش می دهند؟ ماسک اکسیژن به صورت بزنید، قبل از آنکه به افراد دیگر کمک کنید. این توصیه شامل حال بچه ها هم می شود. برای اکثر ما این ایده و نظر کاملاً برخلاف انسان دوستی و نوع دوستی به شمار می آید:
احساس ما این است که باید ابتدا این ماسک را برای دیگران بگذاریم و بعد برای خودمان. اما آنچه که من پیشنهاد می کنم یک چیز کاملاً متفاوت است. من نمی گویم که به دیگران کمک نکنید یا آنکه فقط به فکر خودتان باشید. من کلمه ی خودخواه بودن را این گونه معنی می کنم. یعنی مراقب خودتان باشید و در همین راستا میزان اعتماد به نفس خود را بالا ببرید. برخلاف بسیاری از گونه های دیگر پستانداران، انسان ها برای ادامه ی زندگی از همان بدو تولد به یکدیگر وابسته هستند. ما به مراقبت دیگران (مسلماً والدین) نیازمند هستیم تا یک جای گرم و راحت برای مان مهیا کنند. این وابستگی ها باعث می شود که رفتارهای اطرافیان را راحت تر قبول کنیم و بپذیریم که چرا از رفتارها و اعمال آنها الگو می گیریم. در واقع زندگی خود را بر پایه ی آنچه که فرا می گیریم بنا می کنیم. هر چه بزرگتر می شویم وابستگی مان به اطرافیان کمتر می شود و حس می کنیم وقت آن رسیده که به خودمان تکیه کنیم و مشکلاتمان را حل کنیم. بسیاری از افرادی که با آنها در ارتباط بوده ام و یا با آنها کار کرده ام مادر هستند. زمانی که به آنها پیشنهاد می کنم کمی بیشتر به خودشان فکر کنند و خودشان را به دیگران ترجیح دهند، این پیشنهاد را رد کنند و همان روش گذشته را پی گیرند و فرزندان شان را در اولویت قرار دهند. آنها فکر می کنند که اگر توجه بیشتری به خودشان بکنند و نیازهای خودشان را مدنظر بگیرند، وظیفه مادری خود را به درستی انجام نداده اند. اما در نهایت ما دوست داریم فرزندانی مستقل تربیت کنیم و این بهترین راهی است که به آنها کمک می کند تا به این آرزو برسند.
بسیاری از ما والدین عادت داریم که به فرزندان مان امر و نهی کنیم که فلان کار خوب است و فلان کار بد است، در حالیکه بهترین راه برای بچه این است که به یک حس خودباوری برسد تا بتواند خودش را پیدا کند و به خودش احترام بگذارد و نیز با خودش درست رفتار کند. چرا که اگر فردی نتواند از خودش مراقبت کند نمی تواند از دیگران مراقبت کند و این رفتار باعث می شود که بیشتر مورد احترام دیگران قرار بگیرد. در این حالت است که می توان تا حدی از زندگی بهره برد، اما برای آنها بتوانیم از زندگی لذت کافی ببریم باید تمام توان و قدرت خود را برای رسیدن به این امر به کار گیریم.
گروهی از افراد تصور می کنند که تأیید و قبول خودشان نشانی از خودخواهی است و در زمره ی افراد خودخواه و مغرور قرار خواهند گرفت. بر اساس تجربیاتی که در طی این سالها و در نتیجه ی ارتباط با مردم به دست آورده ام، پی برده ام که: برای ایجاد تغییر در دیگران باید اول خودمان را تغییر دهیم. با انجام این کار به نحوی باور نکردنی هم به خودتان و هم به دیگران کمک خواهید کرد. با این کار افرادی که در کنار شما هستند از بودن در کنار شما لذت کافی را می برند. شاید این موضوع چندان اهمیتی نداشته باشد. ولی اگر همانند یک انسان موفق رفتار کنید، این عمل باعث می شود که دیگران به سمت هان مسیری که شما رفته اید کشیده شوند و شما را الگوی رفتاری خود قرار دهند. متأسفانه در بعضی مواقع حرف زدن آسان تر از عمل کردن است.
بگذار سؤالی ازت بکنم. زمانی که زندگی را شبیه بازی مار و پله می بینی چه حسی داری؟!
شاید بعضی از شما حس خوبی نسبت به این بازی نداشته باشید، چرا که این بازی به نظرتان کمی عجیب می آید. در ضمن ممکن است با توجه به ذهنیتی که از قبل در درون تان بوده به این باور برسید که ایجاد تغییرات واقعاً سخت است. چرا که این حس در درون تان ایجاد می شود که شما باید تصوراتی را که باعث شادی و شعف شما می شود کنار بگذارید.
پیش از این شما بر روی تمام مارهای که ممکن بود در مسیرتان با آنها مواجه شوید تمرکز می کردید. اما من تصمیم دارم که رازی را با شما در میان بگذارم: اکثر افرادی که موفق به ایجاد تغییرات در درون زندگی خود شده اند به طور زیرکانه این کار را کرده اند. آنها به دنبال یک هدف بودند. دیگر از سُر خوردن بر روی مارها خسته شده بودند. حاضر بودند هر کاری انجام دهند تا بتوانند از نردبان ها بالا بروند. حتی زمانی که اوضاع بر وفق مرادشان نبود. آنها از انجام کارهای متفاوت لذت می بردند. این لذت باعث می شود که آنها همان رفتارهای جدید را به جای رفتارهای قدیمی در پیش بگیرند.
از چالش ها و مشکلاتی که در مسیر راه دارند کاملاً استقبال می کنند. چرا که این طرز فکر باعث پیشرفت آنها در زندگی می شود. افرادی که نمی توانند از شیطنت های کودکی خود بهره بگیرند ترجیح می دهند که به همان عادت های قدیمی برگردند. چرا که این نوع بازی ها هیچ لذتی به آنها نمی دهد، حتی اگر این بازی ها آنها را به بالا رفتن از نردبان کمک کند. عادت های قدیمی امنیت و آرامش بیشتری را در آنها ایجاد می کند. به عنوان مثال بسیاری از افراد از اینکه حس کنند لاغر شده اند خوشحال می شوند، آنها تمایل دارند که تغییر کنند و حتی ممکن است این پیشنهاد را از افراد دیگری هم شنیده باشند. اما هیچ حرکتی از خود نشان نمی دهند. بنابراین شادی ها و خوشی هایی را که با ایجاد این تغییرات در انتظارشان است از خود دریغ می کنند و در مسیری که قرار گرفته اند، فقط غم و غصه را تجربه می کنند، بنابراین تمام تجربیاتی که از پیمودن این راه به دست می آورند چیزی جز انرژی منفی نیست.
آنها به سمت کشف نکات جدید نمی روند، چرا که احساس شادی و رضایت را در درون آنها به وجود نمی آورد. بنابراین تعجبی ندارد که همان عادت های قبلی را دوباره تکرار کنند. چرا که شادی و خوشی های آنها را در میان همین عادت های قدیمی پیدا می کنند. حتی اگر این عادت ها باعث شود که آنها از یک زندگی کامل و حقیقی محروم شوند. آنها حاضر نیستند از این عادت ها دست بردارند و بازی قدیمی را دوباره تکرار می کنند.
زندگی مثل یک بازی است. ما باید این طوری کنیم تا بتوانیم دنیای شگفت انگیز اطرافمان را کشف کنیم.
«ریشه ی این طرز تفکر: من به اندازه ی کافی خوب نیستم»
عوامل زیادی در قانون بازی وجود دارد که باعث اضطراب و نگرانی و عدم اعتماد به نفس در شما می شود. این اضطراب و نگرانی در شرایط مختلفی مانند تحصیلات، محیط مذهبی، یا احتمالاً در تربیت خانوادگی یا ارزش های انسانی و انتظاراتی که والدین از شما دارند، ایجاد می شود.
منظورم این نیست که بگویم حتماً یک فرد عامل اصلی اضطراب و نگرانی های ماست. والدین تان برای آنکه شما در آسایش و راحتی باشید، آنچه را که به نظرشان به صلاح شماست انجام می دهند. آنها این کار را از روی علاقه و دلبستگی که نسبت به شما دارند انجام می دهند. حال اگر ما این علاقه و دلبستگی را به سرزنش و ایرادگیری آنها از خودمان تعبیر کنیم، آن گاه می توانیم بهانه ای برای اینکه چرا به اندازه ی کافی خوب نیستیم پیدا کنیم.
با استفاده از پژوهش ها و تحقیقاتی که در این موارد داشته ام، نگاه مردم را به این مسأله جلب کرده ام که شناخت استعدادها و مهارت های شان تأثیر به سزایی در شناخت مَنِ وجودی شان دارد، چرا که شناخت ها این امکان را برای آنها فراهم می کند که به این دید برسند که: در انتهای تمام این شک و تردیدها و سختی ها، هنوز که هنوز است کودک درون شان زنده است. کودکی که تجربه های جدیدی را کسب می کند و عاشق کند و کاو است و همچنان خودش را به دیگران ترجیح می دهد. بدین ترتیب می توانید حس ماجراجویی را در درون خود زنده نگه دارید و این دقیقاً همان چیزی است که می خواهم شما با خواندن این کتاب به آن برسید.
«کودک درون تان را کشف کنید»
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که از بین مطالبی که تا حال در موردش صحبت کرده ایم کدام بخش از همه مهمتر است؟! آیا دوست دارید خودتان طراح بازی باشید؟! راه زندگی تان را خودتان انتخاب کنید؟! در این صورت مسأله ای هست که می خواهم آن را خیلی خوب درک کنید:
روزگاری هیچ سایه ای از ترس و وحشت در درون تان وجود نداشت، بدون هیچ گونه قید و بندی و رها از هر مشکلی خوشحال و سرحال بودید و آرامش دلپذیری در درون تان خانه کرده بود. طبق قانون خودتان بازی می کردید، به آسانی از نردبان ها بالا می رفتید و فقط می دانستید که مارهایی هم وجود دارند، بدون آنکه آنها را دیده باشید. شما آنچه را که باور درونی تان است انجام می دهید و خود را مجاز به انجام آن می دانید و برای بسیاری از افراد این اتفاق زمانی رخ می دهد که بیشترین حس شادی و شعف را دارند، کمی که بزرگتر شدیم مارهایی را دیدیم که در هر موقعیتی از زندگی منتظر نیش زدن ما هستند (حتی زمانی که در آنجا وجود ندارد).
قبلاً در این کتاب اینکه چطور می توان از طریق تمرین و تکرار رفتارها را مورد بازبینی قرار داد صحبت کرده ایم. این کار برای سر و سامان دادن زندگی تان بسیار مفید و کارساز است.
برای آنکه بتوانید تغییرات ایجاد شده در درون خود را برای مدتی طولانی حفظ کرده و آن را در خود تثبیت کنید. باید آن قسمت از مَنِ وجودی تان که تمایل زیادی به ماجراجویی و حادثه جویی دارد را کشف کنید. چون این مَنِ وجودی شدیداً مشتاق است تا به جانب ماجراجویی و حادثه جویی حرکت کند و اصلاً برایش اهمیتی ندارد که دیگران چه فکری در مورد او می کنند.
من می خواهم که شما از کشف این تغییرات خوشحال و هیجان زده باشید، همان طور که در دوران کودکی از کشف یک بازی جدید شاد و خرسند می شدید. علاوه بر این می خواهیم که برای سر و سامان دادن به زندگی تان کمی زیرکانه عمل کنید، چرا که این کار باعث موفقیت شما برای ایجاد تغییرات در درون تان می شود.
اگر به هدفی که برای خود انتخاب می کنید علاقه نداشته باشید، نمی توانید بزرگ به آن فکر کنید
«شما باید بزرگ شوید»
در بلوغ و بعد از آن، دائماً صحبت هایی شبیه «دیگه دوره ای این کار گذشته» «آن احمقانه است»، «این کارها دیگه از تو گذشته» یا «دیگه بزرگ شدی» به گوشمان می خورد. ما بچه ها را تربیت می کنیم و آنها بزرگ می شوند، بدون آنکه این اجازه را به آنها بدهیم که با خیال راحت و بدون هیچ دغدغه ای بچگی شان را بکنند. ناخواسته آنها را وارد دنیایی می کنیم که در آن قانون و مقررات خاصی وجود دارد (وجود مارها در بازی زندگی). آنها دچار اضطراب و نگرانی می شوند، چرا که احساس می کنند به این دنیا تعلق ندارند و آن دقیقاً شبیه به این است که تو یک وصله ی ناجور برای این دنیای جدید باشی. این بچه ها هنوز آمادگی وارد شدن به دنیای بزرگترها را ندارند. هنگامی که وارد دنیای بزرگان می شویم دیگر عضوی از آن دنیا می شویم و باید آن دنیای پرشور و نشاط کودکی را به ورطه ی فراموشی بسپاریم. چون انسان موجودی اجتماعی است نیاز به این دارد که مورد تأیید دیگران قرار بگیرد. بنابراین اکثر ما نیازمند مورد تأیید شدن هستیم ولی در مواقعی در زندگی آن قدر خوب نیستیم که مورد تأیید باشیم و این امر در ما ایجاد اضطراب و نگرانی می کند. همه ی ما برای یک بار هم که شده در شرایطی قرار گرفته ایم که احساس اضطراب و نگرانی کرده ایم.
اما از همه خطرناک تر این است که این حس برای یک مدت طولانی در ما بماند. گروهی از افراد این حس ناخوشایند را بارها و بارها تجربه کرده اند تا اینکه به صورت یک عادت برای آنها درآمده است. و دقیقاً در همین زمان است که ما به این باور می رسیم که آدم کم ارزشی هستیم و هیچ اهمیتی برای خودمان قائل نیستیم. (از قدیم گفتند همیشه برای کسی که بهت احترام و ارزش و محبت می کنه بهش احترام و ارزش و محبت کن )
گذشته تجربه هست
و باید خود را تغییر داد
(اهداف بزرگ در زندگی داشته باشیم و از کاری که می کنیم لذت ببریم)
ابراز وجود کردن امری کاملاً طبیعی است و هر کدام از ما روش خاصی برای انجام این کار داریم. گروهی از افراد دوست دارند که جوک خنده دار بگویند و دیگران را شاد کنند. گروهی دیگر با کشیدن نقاشی به این آرامش می رسند. بعضی از افراد خودشان را فعال نشان می دهند و گروهی دیگر با اختراعات و اکتشافاتی که انجام می دهند ابراز وجود می کنند و برای گروهی دیگر از افراد، ابراز وجود کردن به معنای دلسوزی و حمایت از حیوانات است. همچنین گروهی دیگر با باغبانی، گل کاری، آواز خواندن و ساختن موزیک خود را آرام می کنند.
باید جوانان را تشویق کنیم که چنین فعالیت هایی را انجام دهند، چرا که آنها با یادگیری این گونه فعالیت ها مورد توجه قرار می گیرند و ابراز وجود می کنند و مهمتر از همه ی این ها اینکه شاید در خلال فعالیت هایی که در دوران کودکی به عنوان بازی انجام می دهند، بتوانند مَنِ وجودی خودشان را کشف کنند و بفهمند که چه کسی هستند و به چه چیزی علاقه دارند و در آینده چه کاره خواهند شد. متأسفانه علی رغم اینکه گروهی از والدین از این پیشنهاد که باید به بچه ها فرصت دهیم تا مَنِ وجودی شان را کشف کنند استقبال می کنند.
اما در عمل این فرصت را در اختیار فرزندان شان قرار نمی دهند تا مَنِ وجودی آنها به طور طبیعی کشف شود. آنها مجبورند احساسات و نیازهای خود را در درون شان مخفی نگه دارند. بنابراین به جای آنکه احساسات و نیازهای درونی آنها در مسیر درست قرار گیرد و بارور شود، در درونشان مخفی نگه داشته می شود و همیشه از اینکه دیگران در مورد آنها چه فکری می کنند در نگرانی به سر می برند.
آنها اجازه ندارند بیشتر وقت خود را به بازی بگذرانند. باید به مدرسه بروند، تکالیف خود را انجام دهند و وقت بیشتری را با خانواده های شان بگذرانند و به وظایفی که بر دوش آنها گذارده شده عمل کنند. این کارها، اغلب اثرات منفی مانند عصبانیت، سرخوردگی و ترس را بر روی آنها می گذارد. تمام این اتفاقات در همین دوران کودکی رخ می دهد. تمام کارهایی که مجبور به انجام آن هستی جزئی از زندگی می شود، در صورتی که نباید این گونه و این خود عاملی است که باعث کشته شدن کودک درون می شود.
دلیل اینکه فرشته ها می توانند پرواز کنند آن است که خودشان را رها می کنند.
در این کتاب به شما یاد می دهم که چگونه بازی زندگی تان را به روش خود پیش ببرید.
وقتی یاد بگیرید چگونه بازی کنید، آن گاه می فهمید که موانع ایجاد شده در بازی هیچ اهمیتی ندارند و شما برنده می شوید. شما می توانید تخته ایی طراحی کنید که نردبان های آن از مارهایش بیشتر باشد. می توانید بر همه چیز مسلط شوید. هنگامی که در کنار یک مار قرار می گیرید قادر خواهید بود راهی برای پرش از آن پیدا کنید. می خواهم به شما بفهمانم که بسیاری از مارهای اطراف تان در واقع زاییده ی فکر شماست.
چه بسا بیشتر نردبان هایی که بالا رفتن از آنها سخت به نظر می رسد ولی در عمل به آن سختی نیست. می خواهم راه هایی را به شما نشان دهم که با استفاده از آنها بتوانید با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنید.
البته تمام ما در هر مرحله ی از رشد نیازمند یک الگوی کامل برای هدایت و راهنمایی در زندگی مان هستیم. در واقع ما از بچگی نمی خواهیم کسی به ما امر و نهی کند و زیر ذره بین والدین از بچگی باشیم. بکن و نکن والدین اذیت مان می کند دوست داریم از بچگی در دنیای خودمان باشیم و موجب نگرانی های پدر و مادر می شویم. در واقع هر انسانی از بچگی می خواهد به نوعی خودش را ابراز کند مثلا بچه از بچگی با جیغ و گریه جلب توجه می کند و از نظر خود کودک کارها عادی است و از نظر دیگرون تعجب آور است. و در آخر فرزندان از بچگی تسلیم محیط اطراف و خواسته های والدین می شوند و هیجانات و ماجراجویی ها رو کنار گذاشته و به زندگی که دیگران برای آنها می خواهند راضی می شوند. و کودک صعود از نردبان و هیجانات رو کنار می گذارد و به این فکر می کند که رفتارش چه تأثیری بر دیگران می گذارد. و ممکن هست خودش رو قبول نداشته باشد و باید اعتماد نفس داشته باشد به توانایی هایش. و به مرور عمر و زندگی کودک در نتیجه خواسته های دیگران را به خواسته های خودش ترجیح می دهد، خجالتی بار می آید و بیشتر وقتش برای دیگران می شود. او به ایده های خوبی می رسد ولی ترجیح می دهد روی آنها سرپوش بگذارد. چون از بچگی هیجانات بچه را سرکوب کرده اند. و آدم انزوا طلب و گوشه نشین و ممکن هست افسرده شود که سخت با دیگران ارتباط برقرا کند. اگرچه ذاتا شجاع و ماجرا جو و پرجنب و جوش کودک هست ولی فکر اینکه مبادا دیگران او را تأیید نکنند (از کودکی چون پدر و مادر او را نهی کردند) نگرانش کند و در کاهش اعتماد به نفس او تأثیر بگذارد. اضطراب، پریشانی، ترس و عدم اعتماد به نفس روز به روز در او رشد می کند و هر روز بیشتر از روز قبل می شود.
این ترس در همه جا همراه کودک تا بزرگی هست که مورد تأیید قرار نگیرد انگار می خواهد برای دیگران زندگی کند. دیگر به این نگرانی ها عادت کرده باشد، به طوری که جزئی از وجودش شده باشد. این روند سالیان ادامه پیدا می کنه تا اینکه کودک اگه به سن بلوغ برسه، اندامش رشد می کنه و تغییراتی در درونش ایجاد می شود و کمتر می تونه رفتارهایش را کنترل کند. بیشتر وقت و انرژی اش را صرف تطبیق دادن خودش با دنیای اطرافش می کند.
کودکی که زمانی سرشار از شور زندگی بود، حالا وجودش مملو از ترس و شک و دودلی و عدم اعتماد به نفس شده بود. متأسفانه مدت ها بود که دوران بی خیالی و بالا رفتن از نردبان ها و هیجانات به پایان رسیده بود. (پس باید کمی هیجان و ماجراجویی با عقل و منطق در زندگی باشد برای کسب تجربه)
«قواعد بازی»
حالا منظور ما از مثال این کودک چیست؟
شما تجربه های متفاوت و گوناگونی را در زندگی کسب کرده اید و یا احتمالا در یک فرهنگی متفاوت با آنچه که من داشته ام و در آن بزرگ شده ام رشد پیدا کرده اید. (هر کس با هر فرهنگی بزرگ می شود باید به هم احترام بگذاریم) ولی تمام ما این دوران کودکی را داشته ایم و آن را سپری کرده ایم. مَنِ وجودی شما از مهارت ها و تجربیاتی که در زندگی کسب کرده اید و نیز تأثیراتی که اطرافیان بر روی شما داشته اند شکل گرفته است. تمام این موارد در یک جا جمع شده و از شما چیزی ساخته است که الان هستید. ما در هنگام زندگی بسیاری از نکات مثبت و منفی وجود خود کسب کرده ایم. (ولی قابل تغییر هستیم). به طور مثال، زمانی که داشتم بزرگ می شدم، پدرم از اینکه در حین رانندگی راه را برای رانندگان پشت سرش باز می کرد تا از کنار او رد شوند و به راه خود ادامه دهند و در عوض آنها هم هیچ تشکری از او نمی کردند ناراحت و عصبی می شد. زمانی که گواهی نامه گرفتم و پشت فرمان نشستم، احساس کردم که من هم به طور ناخودآگاه همان رفتاری را می کنم که قبلا دیده بودم. منظورم عادت ها و عکس العمل ها نیستند، بلکه بحث بر سر عکس العمل هایی است که رفتار والدین بر زندگی ما می گذارد.
بعضی از والدین از این نگرانند که بچه های خود را خیلی اذیت می کنند. دائم در حال بازی هستند و یک جا ساکت نمی نشینند و به شدت شلوغ و پر جنب و جوش هستند. آنها مدام فرزندان شان را کنترل می کنند و چشم از آنها بر نمی دارند. هر کدام از این رفتارها ممکن است در یک مقطعی از زندگی برای ما اتفاق اتفاده باشد و نتیجه ی برخورد والدین با این رفتارها خجالتی شدن بچه را در پی دارد و این دقیقا مدرکی است که برای تشخیص که ما الان داریم.
روی صحبت من با شما والدین است که باید زندگی خود را سر و سامان دهید. هنگامی که برخی از رفتارهای مان را به صورت عادت در درون مان ایجاد شده مورد بررسی قرار می دهیم، به این نتیجه می رسیم که شاید این گونه رفتارها ارثی است و از طریق والدین به ما رسیده است!!
برای بسیاری از افراد این اولین گام برای ایجاد تغییر و تحول در درون خودشان است.
چرا که آنها می توانند با تمام قوا کارها را به سبک و روش خودشان انجام دهند.
حتما به عنوان یک پدر و یا مادر متوجه شده اید که رفتارها و عادت های تان چه تأثیری بر روی فرزندان تان خواهد داشت، بنابراین کارهایی را که انجام می دهید زیر ذره بین قرار دهید و بدانید که چه کاری می کنید. به نظرم تا جایی که به بچه ها مربوط می شود، آنها را به حال خود رها نکنید. برای آنکه فرد مفیدی در دنیا باشیم، باید یاد بگیریم که چگونه خودمان را در یک مسیر درست و قابل قبول قرار دهیم. به هر حال من فکر می کنم که ما می توانیم توازنی بین آموزش و تربیت بچه ها و نیز سازگار کردن آنها با محیط جامعه ایجاد کنیم. به طوری که به احساسات و عواطف و خصوصیات فردی و درونی آنها لطمه ای وارد نشود.
انتظارات والدین از فرزندان شان باید مطابق با سن آنها مورد بررسی قرار گیرد. به عنوان مثال، یک بچه ی 7 ساله باید بتواند به مدت 2 ساعت ساکت و آرام در رستوران بنشیند و غذا بخورد. اما یک کودک نو پا به این دلیل که انرژی زیادی در درونش نهفته است نمی تواند یک جا ساکت بنشیند و این کاملا طبیعی است. چرا که کودک نو پا می خواهد جهان اطرافش را کشف کند و از همه چیز سر در بیاورد و توجه دیگران را به خود جلب کند. اگر ما او را از این کار منع کنیم، تنها راهی که می تواند توجه دیگران را جلب کند این است که شروع به جیغ و داد کند. شاید بعضی از بزرگترها از این دید به این سر و صداها نگاه کنند که این بچه تربیت درستی نداشته است. در صورتی که شرایط ایجاد شده باعث ناآرامی بچه شده است. زیرا در این سن بچه ها نمی توانند مقصود خود را به درستی بیان کنند و هنگامی که طرف والدین خود تحت فشار قرار می گیرند، برای آنکه مخالفت خود را اعلام کنند، شروع به جیغ و داد می کنند. اما پدر و مادر و اطرافیان تصور می کنند که او درست تربیت نشده است. این گونه رفتارها باعث می شود که بچه ها احساسات و نیازهای خود را در درونشان سرکوب کنند (نباید احساسات سرکوب بشه حتی اشتباه هم انجام بدند باید احساسات بروز پیدا کنه تا تجربه خودشون کنند و خودشون به نتیجه ی درست برسند) و آنها را ابراز نکنند. این عمل در اغلب اوقات منجر به ایجاد عدم اعتماد به نفس در بچه ها می شود. در این گونه مواقع والدین حق انتخاب دارند: آنها می توانند هر آنچه را که در محیط اطرافشان می گذرد بررسی کنند و آن را با شرایط سنی و نیازهای فرزندان شان مقایسه کنند و در نهایت آنچه را که مطابق سن و نیاز فرزندان شان است فرا گرفته و به آنها یاد بدهند.
یا اینکه انعطاف پذیر باشند و خودشان را با تمام خواسته ها و نیازهای فرزندان شان سازگار کنند. البته این به معنای آن نیست که به فرزندان شان باج دهند. اما اگر بدانیم نیازهای بچه ها متناسب با سن آنها تغییر می کند به نکته ی بسیار مهمی رسیده ایم، چرا که بچه ها با استفاده از توانایی هایی که در هر سن کسب می کنند می توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند و مقصود خود را بیان نمایند. اگر بتوانیم با احساسات فرزندان مان رابطه برقرار کنیم، در مراحل بعدی زندگی آنها نیز راحت تر می توانیم خواسته ها و نیازهای عاطفی آنها را درک کنیم.
::))
خدایا شکر پدر و مادر سلامت هستند همیشه سایشون بالا سرم باشه
یک نکته به آنهایی که واقعا می خواهند زندگی شان را سر و سامان دهند پیشنهاد می کنم: کمی زندگی شان را شبیه به یک بازی ببینند. زندگی تا حدی شبیه سر و سامان دادن به بازی است که آن را طبق قانون انجام می دهید و قوانین را رعایت می کنید. وقتی به عقب بر می گردم و زندگی گذشته ام را مرور می کنم، احساس می کنم که زیاد خوب بازی نکردم، چون طبق قوانین دیگران بازی را می چرخاندم و زمان زیادی طول کشید تا معنی واقعی بازی را درک کردم.
به نظر من بازی مار و پله شباهت زیادی به زندگی دارد. حتماً در مورد آن فکر کنید. این بازی در قرن شانزدهم میلادی و در کشور هندوستان ابداع شد و علت ابداع آن این بود که به بچه پیامد کارهای خوب و بد را یادآوری کند. در حقیقت این بازی آیینه ی زندگی است. نردبان ها، ویژگی های مثبت انسان همانند، سخاوت و مهربانی را نمایش می دهند و مارها ویژگی های منفی انسان ها مثل قتل، حرص و طمع، و خشم را به تصویر می کشند. تعداد مارها از تعداد نردبان ها بیشتر است و این به بچه ها نشان می دهد که انجام کارهای خوب خیلی مشکل است. کاملاً واضح و روشن است که این بازی سعی دارد به ما بفهماند که زندگی پر از چالش است از نظر شما زندگی تان چقدر چالش و سختی دارد؟! گاهی اوقات احساس می کنید که بازی را می برید و یا می بازید. نظر شما درباره ی بازی چیست؟!
«مار و پله»
آیا تا به حال خواسته اید که از نردبان ها بالا بروید و برنده شوید، اما در یک لحظه و ناگهان با نیشی که از مار می خورید برگردید و سقوط کنید؟ هنگام سقوط این طور به نظر می رسد که شما هیچ کنترلی روی بازی ندارید. این تاس است. که می چرخد و تعیین می کند که حرکت بعدی شما کجاست علاوه بر این ممکن است که شما دائماً احساس کنید که از نردبان بالا و از مار پایین می آیید و این بالا و پایین رفتن ها را دائماً تجربه می کنید. افراد بسیاری را می شناسم که در این چرخه ی بالا و پایین رفتن ها گیر افتاده اند. بسیاری از افراد برای اینکه بتوانند روابط غم انگیز عاطفی گذشته را فراموش کنند، نسنجیده سراغ یک رابطه ی عاطفی دیگر می روند، چرا که می خواهند تا آنجا که امکان دارد هر چه زودتر از یک نردبان دیگر بالا بروند. اما اگر این نردبان آنها را به یک رابطه ای نافرجام همانند رابطه ی قبلی برساند، خیلی زود خودشان را در ورطه ی نابودی می بینند و این چرخه دائماً تکرار می شود. این چرخه برای کسانی که از نظر روحی در شرایط بدی هستند و می خواهند با خرید از مغازه اوضاع روحی خود را بهتر کنند تکراری می شود. آنها دوست دارند که دائماً خرید کنند و از نردبان ها همچنان بالا بروند. اما زمانی که ته مانده ی حساب کارت اعتباری خود را می بینند آنچنان شوکه می شوند که دوست دارند مستقیماً به ته تخته سقوط کنند. اعتیاد هم از دو قانون بالا تبعیت می کند. مواد مخدر، نوشیدنی های الکلی، (خدایا شکر اهلش نیستم) غذا، نیکتوین و ... همه ی این ها نردبان هایی هستند که شما را به سمت مارها سوق می دهند.
در بخش بعدی «با قواعد خودتان زندگی کنید» گفته خواهد شد....
بسیاری از افرادی که می گویند خواهان تغییراتی در زندگی خود هستند و دلایل زیادی برای انجام ندادن و یا سخت بودن این کار دارند. در ذهن آنها هیچ جای جدیدی برای تغییر و جایگزینی چیزهای جدید وجود ندارد. بنابراین، شروع برنامه ای که بتوانید با آن خودتان و زندگی تان را سر و سامان دهید بسیار مهم است. ممکن است از خود بپرسید که این به چه معنی است؟ آیا این دو تا یکی نیستند؟! البته، سر و سامان دادن به زندگی موارد گوناگونی همانند وابستگی شما به نیازهای درونی را در بر می گیرد.
به عنوان مثال: گروهی از شما می خواهید روابط عاطفی خود را سر و سامان دهید، گروهی دیگر هم می خواهند سلامتی شان را سر و سامان دهند اما اولین کاری که هر کس باید انجام دهد این است که ابتدا خودش را سر و سامان دهد. سر و سامان دادن به زندگی به این معنی است که ابتدا یاد بگیرید چگونه خودتان را باور کنید و بسیاری از عادت های را ترک نمایید. به محض ترک عادت های غلط می توانید به دنبال کاری که اهمیت و توجه خاصی در عرصه زندگی تان دارد بروید، می توانید روی سلامتی و اعتماد به نفس خود بیشتر کار کنید و قدر خودتان را بیشتر بدانید.
در این قسمت از برنامه، زندگی را به یک بازی تشبیه می کنیم. در مسیری بازی می کنیم که این مسیر رفتارها و عادت های درست را شکل دهند. ترس هایی را که بزرگترین مانع در ایجاد تغییرات درونی ما هستند مورد بررسی قرار می دهیم و می آموزیم که چگونه بر آنها غلبه کنیم. همچنین، این مسئله را که شما نیازمند یک هدف مشخص برای سر و سامان دادن به زندگی تان هستید را در ذهن تان جا می اندازیم. بعد از این مراحل، شما آماده ی استفاده از اولین ابزار برای سر و سامان دادن به زندگی تان هستید، بیایید از این جا شروع کنید: «زندگی یک بازی است» یعنی چه؟!!
حالا ما آماده ی سر و سامان دادن به خودمان هستیم، اما قبل از آنکه مشغول انجام این کار شویم می خواهم داستانی را برای شما تعریف کنم:
پسری همراه پدرش به کوهنوردی رفت. ناگهان پسر بر اثر حادثه ایی افتاد و زخمی شد و فریاد زد: «آه ه ه ....»
از سمت دیگر گوه صدایی شبیه صدای خودش یعنی آ ه ه ه .. شنید و این اتفاق او را شگفت زده کرد. کنجکاور شد و با خود فکر کرد که این صادا از جانب کیست. فریاد زد: «تو کی هستی؟!!»
پاسخ آمد: « تو کی هستی؟!1»
مجدداً فریاد زد: «من تو را تحسین می کنم.»
صدای دیگری پاسخ داد: «من تو را تحسین می کنم.»
پسر عصبانی شد. چرا که فکر می کرد این جواب طعنه آمیز بوده است پس فریاد زد: «ترسو.»
صدای تمسخر آمیز پاسخ داد: «ترسو.»
پسر به پدرش نگاهی انداخت و پرسید: «پدر چه اتفاقی داره می افته؟!»
پدر لبخندی زد و پاسخ داد: «پسرم توجه کن...»
سپس فریاد زد: «تو قهرمان هستی.»
و صدا پاسخ داد: «تو قهرمان هستی.»
پسر شگفت زده شده بود، اما چیزی نمی فهمید. پس پدرش برای او توضیح داد که این عمل بازگشت صدا نام دارد. زندگی واقعاً هم این گونه است. هر چه می گویید و یا انجام می دهید به سمت خودتان بر می گردد. زندگی ما بازتابی ساده از اعمال ماست. اگر می خواهید که در دنیا یک رابطه ی عاشقانه داشته باشید، باید عشق بیشتری را در قلب خود ایجاد کنید. اگر می خواهید گروه شما سخت تر کار کند، خودتان هم باید سخت کار کنید. این قضیه تمام جنبه های زندگی را شامل می شود. هر چه به زندگی بدهید او هم همان را به شما خواهد داد. سال ها پیش، زمانی که ورزش ایروبیک را در چند باشگاه و مراکز تفریحی ورزشی تدریس می کردم، برای اینکه تحرک و انرژی بیشتری را به گروه القاء کنم، خودم 10 برابر بیشتر از آنها فعالیت می کردم.
واقعاً در حرکاتم زیاده روی می کردم و مثل یک احمق بالا و پایین می پریدم، اما تمام امیدم به این بود که خانم های حاضر در کلاس احساس شادی و نشاط بیشتری کنند و انگیزه شان برای انجام کار قوی تر شود. اگر من 100 درصد انرژی می دادم، خانم ها در جواب من 80 درصد انرژی می دادند و اگر من 80 درصد انرژی به آنها می دادم، آنها 60 درصد انرژی به من می دادند. من به این نتیجه رسیدم که مهم نیست من تا چه اندازه انرژی صرف کلاس کنم، هیچ کس به اندازه ی من برای ورزش انگیز ندارد. شما به اطرافیان خود نشان خواهید داد که به همان اندازه که در زندگی خود تلاش می کنند به همان اندازه نیز اثراتش را در زندگی خود می بینند. البته این توجیه منطقی و درستی برای انجام ندادن کار نیست. شما برای حل و فصل موضوع و مشکلات به این توجیهات به عنوان بخشی از چالش ها و گرفتاری ها نگاه کنید. در زندگی مواردی وجود دارد که نمی توانید آنها را تغییر دهید، چرا که از دست شما خارج هستند. پس تنها راه این است که با این موارد کنار بیایید و پیرامون و اطراف آنها حرکت کنید. من مطمئنم که شما می توانید این کار را انجام دهید.
حال اجازه دهید که سؤالی از شما بپرسم: «تا چه اندازه درباره ی این موضوعات ریسک می کنید و آنها را مورد بحث و بررسی قرار می دهید؟! آیا ابتدا با انگشتان پای خود درجه ی حرارت آب را چک می کنید و بعد درون آب شیرجه می زنید؟ یا اینکه بدون در نظر گرفتن دمای آب این ریسک را می کنید و درون آب شیرجه می زنید؟! من همیشه اهل ریسک بوده ام و از این کار و هیجانی که در آن وجود دارد لذت می برم و آماده ام تا همین الان هم شما را در این امر حمایت کنم. من کاملاً در اختیار شما هستم و آماده ام که به شما 100 درصد انرژی را القاء کنم. این کتاب 50 درصد راه را به شما نشان می دهد. من شما را برای طی کردن مابقی راه و برنده شدن در مسابقه ی قرعه کشی زندگی تان به مبارزه می طلبم.
فصل آخر این کتاب (این پست ها مقدمه بود که فردا فصل اول شروع می شه) در مورد پرده برداشتن از رازهایی است که باعث شادتر شدن زندگی تان می شود. این فصل درباره ی جست و جوی شادی و سعادت توسط چیزهای خاص و خارق العاده نیست، بلکه در مورد شاد بودن با داشته های فعلی تان است. اگرچه سنجش هر احساسی سخت است، اما با کمک یک تیم روان شناسی توانستیم توازنی را ایجاد کنیم که بر اساس آن می توانید دریابید که چه زمانی شاد هستید و برای شادی بیشتر به چه چیزهایی نیاز دارید.
این روزها حضور تکنولوژی زندگی ما را راحت تر کرده، اما وابستگی به ابزاری مانند تلفن همراه و رایانه ممکن است باعث انزوا و گوشه نشینی ما شود. ما به عنوان یک انسان نیازمند ارتباط با دیگران (ارتباط سالم) هستیم، پس احساس عاشقی، حمایت، دوست داشتن و ارزشمند بودن در تمام انسان ها وجود دارد. در این فصل می بینید که چگونه با افرادی که رابطه ی صمیمی با شما دارند ارتباط بهتری برقرار کنید. این افراد می توانند، همسر، فرزند، اعضای خانواده، دوستان و یا حتی همکاران شما باشند. اگر یاد بگیرید که دنیای اطراف خود از دید دیگران ببینید، می توانید به راز لذت بردن از سلامتی و رابطه های دوستانه تان پی ببرید.
همه ی ما در موقعیت هایی قرار گرفته ایم که در آن احساس اضطراب و نگرانی کرده ایم. اما گروهی از افراد به این نتیجه رسیده اند که نداشتن اعتماد به نفسحس ناخوشایند و نالایق بودن را در آنها ایجاد می کند و آنها را از انجام کارهای مورد علاقه شان باز می دارد. در حقیقت شما از انجام همکاری منع نمی شوید، بلکه یاد خواهید گرفت که چگونه خودتان را قبول داشته باشید و آنچه را که هستید قبول کرده و به آن ارج بگذارید. اعتماد به نفس یک تغییر حالت روحی است و من به شما نشان می دهم که چگونه مسیر و روش خود را به سمت روش و سبک های ساده و راحت تغییر دهید.